عطار » بلبل نامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
به توفیق خدای صانع پاک
که دانش میدهد بر ملک و افلاک
ز بلبلنامه بیتی چند گویم
چو آب رفته باز آمد به جویم
قلم برگیر و راز دل عیان کن
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۲ - رفتن مرغان بحضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام و شکایت نمودن از بلبل
شنید ستم که در دور سلیمان
که بد دیو و پری او را بفرمان
نشسته بود روزی بر سر تخت
سعادت یاور و اقبال با تخت
شدند مرغان بدرگاه سلیمان
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۳ - فرستادن سلیمان(ع) باز را باحضار بلبل ومراعات او ازتشویش
ز مرغان چون سلیمان قصه بشنید
بتندید و ببالید و بجوشید
یکی از خشم آتش را برافروخت
گهی بر آب و آتش را فرو سوخت
همان دم باز را فرمود هان زود
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۴ - رفتن باز بطلب بلبل و خواندن او را بسلیمان
روان شد باز تند و تیز منقار
بخون بلبل زار کم آزار
به زهر آلوده کرده تیغ و چنگال
به هیبت بازگسترده پر و بال
بساط خدمت سلطان ببوسید
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۵ - گفتار بلبل با گل و غنیمت دانستن وصال
به گل بلبل همی گفت ای دل افروز
چراغ مهربانی را برافروز
بیا کامشب شب ناز و نیاز است
چو زلف ماهرویان شب دراز است
غنیمت دان شبی با یار تا روز
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۶ - حکایت گفتن بلبل و عتاب کردن باغبان و عذر خواستن گل
شبی دور از لب و دندان اغیار
به دندان میگزیدم من لب یار
درآمد باغبان با گل همیگفت
بگو تا خود که بود امشب ترا جفت
نقاب از روی خوبت که کشیده است؟
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۷ - نصیحت گفتن باز بلبل را درآمدن بحضرت سلیمان علیه السلام و ملازمت شاه عادل عالم کردن
سپاه روز روشن چون برآمد
قضا را ترک هجران بر سر آمد
به بلبل باز گفت ای خفته برخیز
بیا خود را به بال من درآویز
چو موری کعبه را خواهد که بیند
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۸ - حکایت
به نزد خانهٔ دستور کشور
وثاقی مختصر بگرفت بی در
همیمالید سالی بیشتر عور
تن خود را بدان دیوار دستور
ز نزدیکان یکی میدید از دور
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۹ - جواب دادن بلبل باز را و استغنا نمودن او
جوابش داد هشیار سخنگوی
مگو ما را از این معنی بر این روی
برو ما را سر و سودای کس نیست
ز عشقم یک نفس پروای کس نیست
تو هرگز بر کسی عاشق نبودی
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۰ - درشتی نمودن باز بلبل را و خواندن بسلیمان علیه السلام
به بلبل گفت بشنو تا چه گویم
حدیثی خوش گذشته باز جویم
جوانان گر ببوسند دست پیران
به پیری پای بوسندش امیران
چو مینامد به صد لطف و به صد ناز
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۱ - عجز آوردن بلبل به پیش باز و دستوری طلبیدن او
بدو گفت ای تو هم نیش و توهم نوش
بمن رسوای عالم پرده درپوش
چو کردی لطف و بنمودی بزرگی
چو شیران رحم کن بگذر ز گرگی
مرا بگذار تا بهر سلیمان
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۲ - پیغام فرستادن بلبل بدست بادصبا و اشتیاق او به گل
چو میرفتند بر بالای کهسار
نسیم صبحدم آمدبه گلزار
به دامانش بزد بلبل به دستان
ز بهر دلستان آن هر دو دستان
نسیم صبحدم را گفت برخیز
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۳ - فغان کردن گل در هجر بلبل و شکایت از روزگار
نسیم صبحدم آمد به گلشن
به چشمش گلش آمد همچو گلخن
گل از بلبل بکلی دست شسته
دریده پیرهن در خون نشسته
هزاران خار در پا دست در گل
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۴ - آوردن باز بلبل را و خدمت نمودن او و مدح سلیمان گفتن و عذر آوردن او
چو باز آمد به درگاه سلیمان
صف اندر صف کشیده جمله مرغان
سر خود بر زمین بنهاد بلبل
کمر بسته زبان بگشاد بلبل
سپاس پادشه کرد و دعا گفت
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۵ - منع کردن سلیمان بلبل را از خوردن شراب و فواید آن
سلیمان گفت ای مرغ سخندان
چرا می میخوری مانند رندان
گهی سرمست و گه هشیار باشی
بگاهی خفته گه بیدار باشی
بماتم جمله مرغان بر سری خاک
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۶ - حکایت هاروت و ماروت
شنیدی قصهٔ هاروت و ماروت
که بودند خادم درگاه لاهوت
از اول بر فلک بودند فرشته
شدند آخر چو دیو از غم سرشته
ز حرص و آز و شهوت دور بودند
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۷ - گفتار بلبل به حضرت سلیمان که یا نبی الله مستی ما از جام معنی است نه از می صورت
جوابش داد بلبل کای پیمبر
شراب ما ندارد جام و ساغر
مرا مستی ار آن صهبای معنی است
که جامش را شراب از آب طوبی است
دلم پروای آن پروانه دارد
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۸ - تمثیل آوردن بلبل منصور و اناالحق گفتن او را در حالت عشق
از آن یک جرعه میدادند منصور
اناالحق گفت و عالم کرد پر شور
چو جام وحدتش بر کف نهادند
به خونش مفتیان فتوی بدادند
دو صد کس ز آنکه فتوی داده بودند
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۹ - ملامت کردن سلیمان مرغان را و ستایش بلبل بر جملۀ مرغان
سلیمان چون ز بلبل قصه بشنید
بسی اندر فراق گل بنالید
پس آنگه گفت مرغان هوا را
که غیبت بود از بلبل شما را
هر آنکس کو رود تنها به قاضی
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۲۰ - حکایت گربه و موش و باده
شبی موشی طلب میکرد روزی
چو موران پا نهاده بهر روزی
به گرد خانهٔ خمار گردید
ز بهر گندم و گندم نمیدید
شراب ناب دید استاده در خم
[...]