جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱
ای کرده ز لطف و قهر تو صنع خدا
در عهد ازل بهشت و دوزخ پیدا
بزم تو بهشت است و مرا جرمی نیست
چون است که در بهشت ره نیست مرا
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۲
بر دست یکی تیغ چو آب است مرا
کز وی همه ساله فتح باب است مرا
پیوسته دل خصم کباب است مرا
وز کلّه او جام شراب است مرا
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۳
چشم تو که خواب عالمی بست به خواب
خلقی ز غمش بی خود و او هست به خواب
ترک است و درون پاک دارد مگذار
کاندر بر زنگیان رود مست به خواب
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴
ای دوست! جهان دمی ست و آن دم هیچ است
بر عمر مبند دل، که آن هم هیچ است
گر تو دهن و میان جانان بینی
معلوم تو گردد که دو عالم هیچ است
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۵
گفتم: سر زلف تو بسی سرخورده است
گفتا: که بنه سرت گر اندر خورده است
گفتم: روزی ز قامتت بر بخورم
گفتا: که ز سرو کی کسی برخورده است
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۶
بر روی تو زلف را اقامت هوس است
سرفتنه دور را اقامت هوس است
ابروی تو محراب نشین شد چشمت
آن کافر مست را امامت هوس است
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۷
ای زلف تو یک کمند و بل پنجه شست
سر تا به قدم پیچ و خم و چین و شکست
هم صحبت جادوان خونخواره مست
سرحلقه هندوان خورشیدپرست
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۸
تا چرخ فلک تیر و کمانت دیده ست
بر تیر و کمان خویشتن خندیده ست
در حیرتم از کمان تو کاو خود را
بر دست تو زد مگر سرش گردیده ست
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۹
گردن بنهاده ام به هر نرم و درشت
بر رویم اگر تیغ کشد ندهم پشت
گفتا که به انگشت بکن دیده خویش
بر دیده خویشتن نهادم انگشت
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۰
چون مهر پری ز خاتم جم برداشت
دلتنگی از اهل عالم برداشت
پرسیدم از او که ای صنم نام تو چیست
در حال نگین از سر خاتم برداشت
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۱ - محسن
امروز چو دست صبح دامن برداشت
حسنی دیدم که هوش از تن برداشت
کی دانستم که چون بود واژونه
در پاش فتادم او سر من برداشت
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۲
افسوس که آن یار پسندیده برفت
ناکرده مرا وداع و نادیده برفت
عالم همه پیش چشم من تاریک است
تا روشنی دیده ام از دیده برفت
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۳
معبود همیشه در سفر یارت باد
ایزد همه ساله در حضر یارت باد
در سال و مه و روز و شب و شام و سحر
اقبال ملازم و ظفر یارت باد
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۴
گر از رخ مه زلف چو چوگان ببرد
در حسن ز مه گوی ز میدان ببرد
جانها همه افتاده به دام غمش اند
از دست غمش دلم کجا جان ببرد
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۵
مه تاب ز روی چون خونت می گیرد
شب رنگ ز زلف عنبرت می گیرد
در حیرتم از دست دل خویش که او
هر شب به خیال در برت می گیرد
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۶
هم دست من تشنه به جامی برسید
هم پای تمنّا به مقامی برسید
آن دل که بماند بود در ناکامی
هم عاقبت الامر به کامی برسید
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۷
هر سرو که در بسیط عالم باشد
شاید که به پیش قامتت خم باشد
ای سرو بلند! هر دمی چشم برآر
بالای دراز را خرد کم باشد
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۸
تا گردش نُه گنبد گردان باشد
تا عالم امتزاج و ارکان باشد
تا معدن و تا نبات و حیوان باشد
سلطان جهان طغی تمورخان باشد
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۹
تا نادرۀ حسن رخت پیدا شد
گردون به نظارۀ رخت برپا شد
با روی تو صبح لاف خوبی می زد
در چشم جهانیان از آن رسوا شد
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۲۰
آنی که ابد ز عمر تو مایه کند
وز خاک درت سپهر پیرایه کند
جز چتر تو عرش را نباشد این قدر
کاو بر سر سایۀ خدا سایه کند
![جلال عضد](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/jalal.gif)