مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۴
برخیز ز خواب و ساز کن چنگ
کان فتنه مه عذار گلرنگ
نی خواب گذاشت خواجه نی صبر
نی نام گذاشت خواجه نی ننگ
بدرید خرد هزار خرقه
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۵
عشق خامش طرفهتر یا نکتههای چنگ چنگ
آتش ساده عجبتر یا رخ من رنگ رنگ
برق آن رخ را چه نسبت با رخان زرد زرد
تنگ شکر را چه نسبت با دل بس تنگ تنگ
مه برای مشتری بر تخت دل بر تخت دل
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۶
عاشقی و آنگهانی نام و ننگ
او نشاید عشق را ده سنگ سنگ
گر ز هر چیزی بلنگی دور شو
راه دور و سنگلاخ و لنگ لنگ
مرگ اگر مرد است آید پیش من
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۷
تتار اگر چه جهان را خراب کرد به جنگ
خراب گنج تو دارد چرا شود دلتنگ
جهان شکست و تو یار شکستگان باشی
کجاست مست تو را از چنین خرابی ننگ
فلک ز مستی امر تو روز و شب در چرخ
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۸
حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ
چو سگ صداع دهد تن مزن برآور سنگ
به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن
که اینت گوید گولست و آنت گوید دنگ
چه دست باشد کز رو مگس نداند راند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۰
بگردان شراب ای صنم بیدرنگ
که بزمست و چنگ و ترنگاترنگ
ولی بزم روحست و ساقی غیب
ببویید بوی و نبینید رنگ
تو صحرای دل بین در آن قطره خون
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۱
هر کی در او نیست از این عشق رنگ
نزد خدا نیست به جز چوب و سنگ
عشق برآورد ز هر سنگ آب
عشق تراشید ز آیینه زنگ
کفر به جنگ آمد و ایمان به صلح
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۲
توبه سفر گیرد با پای لنگ
صبر فروافتد در چاه تنگ
جز من و ساقی بنماند کسی
چون کند آن چنگ ترنگاترنگ
عقل چو این دید برون جست و رفت
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷۶
آنجا که عنایتست چه صلح و چه جنگ
ور کار تو نیکست چه تسبیح و چه جنگ
وانکس که قبولست چه رومی و چه زنگ
تسلیم و رضا باید ورنه سر و سنگ
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷۷
با همت باز باش و با کبر پلنگ
زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ
کم کن بر عندلیب و طاووس درنگ
کانجا همه آفتست و اینجا همه رنگ
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷۸
برزن به سبوی صحبت نادان سنگ
بر دامن زیرکان عالم زن چنگ
با نااهلان مکن تو یک لحظه درنگ
آیینه چو در آب نهی گیرد زنگ
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷۹
چون چنگ خودت بگیرم اندر بر تنگ
وز پردهٔ عشاق برآرم آهنگ
گر زانکه در آبگینه خواهی زد سنگ
در خدمت تو بیایم اینک من و سنگ
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۰
میگردد این روی جهان رنگ به رنگ
وز پرده همی بیند معشوقهٔ شنگ
این لرزهٔ دلها همه از معشوقیست
کز عشق ویست نه فلک چون مادنگ
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۱
یک چند میان خلق کردیم درنگ
ز ایشان بوفا نه بوی دیدیم نه رنگ
آن به که نهان شویم از دیدهٔ خلق
چون آب در آهن و چو آتش در سنگ
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
با همت باز باش و با کبر پلنگ
زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ
کم کن بر عندلیب و طاووس درنگ
کاینجا همه آواست و آنجا همه رنگ
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
با همت باز باش و با کبر پلنگ
زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ
کم کن بر عندلیب و طاووس درنگ
کاینجا همه آواست و آنجا همه رنگ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۷ - آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست
صد سبو را بشکند یکپاره سنگ
و آب چشمه میزهاند بیدرنگ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش
چون بزادم رستم از زندان تنگ
در جهان خوشهوای خوبرنگ