گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۵

 

سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس

گرچه ملول گشته‌ای کم نزنی ز هیچ کس

چونک رسول از قنق گشت ملول و شد ترش

ناصح ایزدی ورا کرد عتاب در عبس

گر نکنی موافقت درد دلی بگیردت

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۶

 

سوی لبش هر آنک شد زخم خورد ز پیش و پس

زانک حوالی عسل نیش زنان بود مگس

روی ویست گلستان مار بود در او نهان

جعد ویست همچو شب مجمع دزد و هر عسس

کان زمردی مها دیده مار برکنی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۰

 

نیست در آخرزمان فریادرس

جز صلاح الدین صلاح الدین و بس

گر ز سر سر او دانسته‌ای

دم فروکش تا نداند هیچ کس

سینه عاشق یکی آبیست خوش

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱

 

ای روترش به پیشم بد گفته‌ای مرا پس

مردار بوی دارد دایم دهان کرکس

آن گفته پلیدت در روی شدت پدیدت

پیدا بود خبیثی در روی و رنگ ناکس

ما راست یار و دلبر تو مرگ و جسک می‌خور

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷۴

 

آمد آمد ترش ترش یعنی بس

میپندارد که من بترسم ز عسس

آن مرغ دلی که نیست در بند قفس

او را تو مترسان که نترسد از کس

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » چهاردهم

 

ساغر بر ساغرم می‌دهد او هر نفس

نعره‌زنان من که های، پر شدم از باده، بس

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را

 

می‌رهند ارواح هر شب زین قفس

فارغان نه حاکم و محکوم کس

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم

 

ای که چون تو در زمانه نیست کس

الله الله خلق را فریاد رس

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس

 

صاحب تاویل باطل چون مگس

وهم او بول خر و تصویر خس

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۷