گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

نکهت روضه ی خلدست که می بیزد مشک

یا از آن حلقه زلفست که می ریزد مشک

خیزد از چین سر زلف تو مشک ختنی

وین سخن نیست خطا زانکه ز چین خیزد مشک

خون شود نافه ی آهوی تتاری ز حسد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

وه چه شیرینست لعل اندرو پنهان نمک

کس نمی بینم که دارد در جهان چندان نمک

اندکی با چشمه ی نوشش بشیرینی شکر

گرچه دارد نسبتی لیکن ندارد آن نمک

می نماید خطّ مشک افشانش از عنبر مثال

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

ای روان از شکّر تنگ تو شکّر تنگ تنگ

گل بر آورده ز شرم آن رخ گلرنگ رنگ

هست در زنجیر زلف دلربایت دل فراخ

لیک دل همچون دل ریش من دلتنگ تنگ

ناوک چشمت چو یاد آرم ز خون چشم من

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

گلستان رخت خندیده بر گل

رسانده خط بیاقوت تو ریحان

کشیده سر ز کافور تو سنبل

عروسی را که او صاحب جمالست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

ای دل من بسته در آن زنجیر سمن سا دل

کرده مرا در غم عشقت بی سرو بی پا دل

برده ازین قالب خاکی رخت بصحرا جان

رانده ازین دیده پر خون سیل بدریا دل

چون دل ما برنگرفت از لعل لبت کامی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

رحمتی گر نکند بر دلم آن سنگین دل

چون تواند که کشد بار غمش چندین دل

زین صفت بر من اگر جور کند مسکین من

ورازین پس ندهد داد دلم مسکین دل

من ازین در بجفا بازنگردم که مرا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال

شوم مقیم درت بالغدّو و الآصال

شگفت نیست اگر صید گشت مرغ دلم

که در هوای تو سیمرغ بفکند پر و بال

کرا وصال میسّر شود که در کویت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

ای ماه تو مهر انور دل

وی مهر تو شمع خاور دل

یاقوت تو روح پرور جان

ریحان تو سایه گستر دل

لعل لب و زلف تابدارت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

زهی ز باده ی لعلت در آتش آب زلال

یکی ز حلقه بگوشان حاجب تو هلال

ندای عشق چو در داد خال مشکینت

بگوش جان من آمد ز روضه بانگ بلال

تو کلک منشی تقدیر بین بدان خوبی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل

واتش هجر جگر سوز تو دود افکن دل

چشمه ی نوش گهرپوش لبت چشمه ی جان

حلقه ی زلف شکن بر شکنت معدن دل

گر کنی قصد دلم دست من و دامن تو

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال

که وصالت متصوّر نشود جز بخیال

گر میسّر نشود با تو ام امکان وصول

نیست ممکن که فراموش کنم عهد وصال

هر سحر چاک زنم دامن جان را چون صبح

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

دلم ربودی و رفتی ولی نمی روی از دل

بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل

گرم وصول میسّر شود که منزل قربست

کنم مرا دل از خاک آستان تو حاصل

هوایت ار بنهم سر کجا برون کنم از سر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

ای سواد خط تو شرح مصابیح جمال

طاق پیروزه ی ابروی تو پیوسته هلال

زلف هندوی تو چینی و ترا رومی روی

چشم ترک تو ختائی و ترا زنگی خال

کی شکیبد دلم از چشمه ی نوشت هیهات

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

گر می کشندم ور می کشندم

گردن نهادم چون پای بندم

گفتم ز قیدش یابم رهائی

لیکن چو آهو سر در کمندم

سرو بلندم وقتی درآید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

بزن بنوک خدنگم که پیش دست تو میرم

چو جان فدای تو کردم چه غم ز خنجر و تیرم

اسیر قید محبت سر از کمند نتابد

گرم بتیغ برانی کجا روم که اسیرم

بحضرتی که شهانرا مجال قرب نباشد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

روزی بسر کوی خرابات رسیدم

در کوی خرابات یکی مغبچه دیدم

از چشم بشد ظلمت و سرچشمه ی خضرم

چون در خط سبز و لب لعلش نگریدم

نقش دو جهان محو شد از لوح ضمیرم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

ما بنظّاره ی رویت بجهان آمده ایم

وز عدم پی بپیت نعره زنان آمده ایم

چون دل گمشده را با تو نشان یافته ایم

از پی آن دل پر خون بنشان آمده ایم

گر برآریم فغان از غم دل معذوریم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

گر من خمار خود ز لب یار بشکنم

بازار کارخانه ی اسرار بشکنم

بر بام هفت قلعه ی گردون علم زنم

دندان چرخ سرکش خونخوار بشکنم

درهم کشم طناب سراپرده ی کبود

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته ایم

وز جهان بجان دوست که دل برگرفته ایم

زین در گرفته ایم بپروانه سوز عشق

چون شمع آتش دل ازین در گرفته ایم

با طلعتت زچشمه ی خور دست شسته ایم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

خوشا به مجلس شوریدگان درد آشام

به یاد لعل لبش نوش کرده جام مدام

چنین شنیده‌ام از مفتی، مسائل عشق

که مرد پخته نگردد مگر ز باده خام

جفا و نکبت ایام چون ز حد بگذشت

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۹۲
sunny dark_mode