گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱

 

یوسف ما را به چاه انداختند

گرگ او را در گناه انداختند

و آنگه از بهر برون آوردنش

کاروانی را به راه انداختند

از فراق روی او یعقوب را

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹

 

هر زمان آشفته‌دل نامم کند

با دل آشفته در دامم کند

چون شود راز دل من آشکار

بعد ازان پوشیده پیغامم کند

گر به بزم عشق بنشاند مرا

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳

 

گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال

گفتا: منم دوای تو از درد من منال

گفتم: شبم چو سال شد از بار هجر تو

گفتا: به وصل، روز کنم این شب چو سال

گفتم که: با تو نیست مجال حکایتی

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲

 

من چو همین حرف الف دیده‌ام

حرف دگر زان نپسندیده‌ام

هر چه نه از پیش الف شد روان

همچو الف بر همه خندیده‌ام

هیچ ندارد الف عاشقان

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳

 

تا میسر گشت در گرمابه وصل آن نگارم

در دل و چشم آتش و آب دوصد گرمابه دارم

بر سرش تا گل بدیدم پای صبر خویشتن را

در گلی دیدم، کزان گل راه بیرون شد ندارم

سنگ چون بر پای او زد بوسه رفت از دست هوشم

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹

 

نبودم مرد این میدان و آورد او به میدانم

چو گویم کرد سرگردان و می‌بازد به چوگانم

بنازم در بغل گیرد، چو جان خویشتن، لیگن

بیندازد دگر بار و کند در خاک غلتانم

چو مستان بر در و دیوار می‌افتم ز دست او

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷

 

گر یار شوی با من، در عهد تو یار آیم

ور زانکه نگه داری، روزیت به کار آیم

ای پردهٔ عار خود و ندر دم مار خود

تا غرهٔ خود باشی، مشنو که به کار آیم

من دولت بیدارم، کز بهر سحر خیزان

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵

 

سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من

که فتح‌الباب هجرانست و تحویل نگار من

مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او

از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من

من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۷

 

بر در می‌خانه این غلغل و آن طنطنه

چیست؟ بیاور چراغ، پیش نه آتش‌زنه

گر ز حریفان ماست، با دل یک رنگ و راست

همچو منش مست کن، رود بر طل و منه

ور ز بزرگان دهر باشد و گرگان شهر

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۷

 

از غمزه تیر سازی و ز ابرو کمان کنی

تا من چو نام بوسه برم قصد جان کنی

گر یک نظر به جان بخریم از لبت، هنوز

ترسی کزان معامله چیزی زیان کنی

وقتی که نیم جرعهٔ شادی به من دهی

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - وله فی‌المناجات

 

گر گناهی کردم و دارم، خداوندا، ببخش

چون گنه را عذر می‌آرم، خداوندا، ببخش

پای خجلت را روایی نیست بر درگاه تو

دست حاجت پیش می‌دارم، خداوندا، ببخش

گر گناهم سخت بسیارست رحمت نیز هست

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۷۷ - در خاتمت کتاب

 

در آن مدت، که بود از محنت تب

جهان بر چشم من تاریک چون شب

دلم مصباح گشت و فکرتم زیت

بدین پرتو بگفتم پانصد بیت

شب شنبه، که بود آغاز هفته

[...]

۱۵ بیت
اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۹۳ - در خاصیت گوشه گرفتن

 

خوبرویان چو رخ همی پوشند

عاشقان در طلب همی کوشند

یافت عنقا به عزلت و دوری

قاف تا قاف نام مستوری

هر که او عزلت اختیار نکرد

[...]

۱۵ بیت
اوحدی