گنجور

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - وله ایضا

 

شب قدر ما آنزلف چنو شام سیاست

روز را گر بودی قدر ز قدر شب ماست

آسمانست زمینی که نظر گاه منست

که بهر ذره که میبینم خورشید سماست

یار در خلوت من هر سر شب تا دم صبح

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - وله ایضا

 

فارس فحل منم حکمت یکران منست

از ازل تا بابد عرصه میدان منست

اینکه میتابد از شرق ازل با فرو نور

آفتاب خرد عالی بنیان منست

وینکه میتازد بر چرخ ابد بی پر و پای

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - وله ایضا

 

بگل سوری ماند رخ آن ترک پسر

که سپارند بدو غالیه لاله سپر

سپر لاله کند غالیه آن ترک و خطاست

من ندیدستم از غالیه بر لاله سپر

گونه اش خرمنی از لاله خود روی بزیر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - بهاریه در مدح حضرت شاه اولیاء علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه

 

مرا ای هوای بهار معطر

تویی یا به مغز اندرون نافه تر

بهاری تو یا از بهاری علامت

بهشتی تو یا از بهشتی پیمبر

بهاری بهشت ز آیینه پیدا

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در نعت و مدح حضرت ختمی مرتبت رسول اکرم

 

بلاله ماند آن گونه چو باغ بهار

که از دو سمت بگیرد دو زاغ در منقار

دو زاغ تیره بیک لاله دوروی نشست

ولی فزود بهر روی صد هزار نگار

فکند بار بر آن لاله کاروان ختن

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در منقبت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه

 

آن زلف باز دولت خورشید زیر بالش

هندوی سایه پرور در زیر زلف و خالش

کی آفتاب گویم روئی که بر نتابد

خورشید آسمانی با ابروی هلالش

از فرط خوبروئی زد راه عقل پیرم

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح قطب الهدایه و محیط الولایه احمد مرسل

 

مرا دل عرش یزدانست و من اجری خور خوانش

خوشا اجری خوری کارند خوان از عرش یزدانش

بدان خوان نان ایقانست و آب چشمه حیوان

چو مرد از خودپرستی رست این آبست و آن نانش

نه بل باشد دل آن دریای بی پایاب پهناور

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در تهنیت عید مولود ناصر الدینشاه

 

یکی مر است بمشکوی از سعادت حال

بتی چهارده ماه و مهی چهارده سال

دو خال بر دو لبش چون دو هندوی مقبل

دو زلف بر دو رخش چون دو جادوی محتال

بقد چو سروی و سروی چو ماه سیمین بر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در نکوهش و مذمت دنیا و اهل آن و معارف و حکم در حالت ضعف و ناتوانی فرموده است

 

بگرفت باز درد گریبانم

زن دست ای حکیم بدرمانم

سختم فشار داد بهم بستان

از چنگ شیر شرزه غژمانم

باریک تر ز مویم و این انده

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - و من رشحات افکاره

 

ما زمره فقرا از روز در تعبیم

خورشید اختر روز ما آفتاب شبیم

افسرده ایم بروز چون شمع و شب ببروز

شمعیم و وقت فروز پروانه طلبیم

هم آفتاب کفیم هم ماه بی کلفیم

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - من مکنونات سره و فواتح افکاره و نعت حضرت ثامن الحجج ارواحنا فداه

 

ای چرخ گرد گرد مکش زارم

خیره مگرد در پی آزارم

بسیار آسیات کند گردش

کم سوده کن ز گردش بسیارم

ثابت نئی بسیرت خود کمتر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - فی کمالات النفسانیه و مراتب الانسانیه

 

وحدت جمعم نه لامکان نه مکانم

برتر ازین هر دوام نه این و نه آنم

رسته ام از این مکان و کون و مرکب

فرد بسیطم محیط کون و مکانم

کی نهم اندر قفای کام جهان گام

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - فی مراتب القلبیه و التجرد عن عوالم الناسوتیه

 

ای آتش عشق ای دل نوانم

ای آفت جسم ای بلای جانم

از دست تو با جان دردمندم

درشست تو با جان ناتوانم

ای شعله بی دود مشعل دل

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - فی الحکمه والموعظه

 

مراست عمری چون آفتاب بر لب بام

تو راست رویی چونان به سرو ماه تمام

بیا که شامم با روی توست روز سپید

که بی تو روز سپیدم بود معاینه شام

فرشته همپر مرغ دل فریفته ئیست

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - وله ایضا

 

ای دل ار آگهی از مسلک صاحب نظران

عقل سد ره عشقست مکن تکیه بران

بی خبر پای منه ایدل بیدانش وهوش

خبر ار خواهی در دستگه بی خبران

عقل در سیر حقیقت نبود محرم راز

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - فی التغزل

 

ای مشک تو در چین و در شکن

آشوب ختا فتنه ختن

ای عود تو بر آفتاب دود

ای دود تو بر ماه پیرهن

زلفست بران روی همچو ماه

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در حکمت و موعظه و نکوهش اهل دنیا فرموده است

 

بیان حکمت الصوم لیست سر سخن

سپس که روزه مریم گرفته بودم من

کسیکه روزه مریم گرفت کرد افطار

ز خوان دولت دیدار دل بوجه حسن

کدام دل نه همان مضغه صنوبر فام

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در حکم و معارف و موعظه و نصایح و نعت حضرت ثامن الائمه صلوات الله و سلامه علیه

 

باید ار میخواهی ایدل همدم جانان شدن

تن رها کردن بکلی پای تا سر جان شدن

گوهر مقصود اگر جوئی ز عمان وجود

باید از این قطره رستن غرقه عمان شدن

ای گدایانی که شاهان نام دارید از گزاف

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در حکم و معارف و مواعظ

 

مرد که بر کند دل ز صحبت نادان

بر خرد افزاید و بکاهد نقصان

اندک اندک شود مصاحب دانا

مرد که بر کند دل ز صحبت نادان

حکمت لقمان طلب ز مکرمت پیر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در حکم و معارف و نعت قطب اولیاء حضرت علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلام

 

ایدل ار خواهی بسر آهنگ افسر داشتن

کشور تجرید را باید مسخر داشتن

در طریق اهل معنی سلطنت را شرط نیست

با وجود کشور تجرید کشور داشتن

ننگ زیور دار ایدل زیور ار خواهی که هست

[...]

صفای اصفهانی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
sunny dark_mode