گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

رنگ یاقوت آبدارت خوش

بوی زلفین مشکبارت خوش

در میان دو لعل گوهر بار

رشته در شاهوارت خوش

بیقرارست زلف پرتابت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

گر کند ماه فلک زهره زهرا در گوش

آن تو باشی صنما لؤلؤ لالا در گوش

سخنم گر چه که دریست گرانمایه ولیک

بستیزه نکند آن بت رعنا در گوش

ترک من سرو سهی قامت و ماه چکل است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

در دلم کم زن ای پسر آتش

بیش از اینم مدار در آتش

دارم از آب و آتش رخ تو

آب در چشم و در جگر آتش

عشق تو چون گذشت بر دل من

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

خوش آنشعر سیه بر پرنیانش

بنفشه رسته گوئی ز ارغوانش

چو قدش گر بود سروی ببستان

نتابد رخ چو ماه آسمانش

و گر تابد چو رویش ز آسمان ماه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

باد صبا صبحدم بوی تو آورد دوش

بلبل شیدا فتاد بار دگر در خروش

تا که سمن مرسله ساخت ز در عدن

باز کشید ارغوان لعل بدخشی بگوش

بس که ریاحین شکفت بر چمن از رنگ رنگ

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

باد صبا صبحدم بوی تو آورد دوش

داد پیامت بمن برد ز من صبر و هوش

دل ببر آمد بجوش ز آتش سودای تو

وز گذر دیدگان خون دلم شد بجوش

شمع رخت گر زند آتشم اندر جگر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

چو شمع روی تو افروخت در جهان آتش

کدام جان که نه پروانه شد بر آن آتش

ز عکس روی تو در باغ و راغ شعله زند

ز نوک لاله و از شاخ ارغوان آتش

چو بگذرد بدلم یاد شمع طلعت تو

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

گرم ز عشق تو جان در بلاست گو میباش

وگرچه با منت آئین جفاست گو میباش

بیا که گر گذرت بر دو چشم من باشد

چو خاک پای توأم توتیاست گو میباش

اگر چه در بر کافور عارضت افعی است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

تا بر حریر ساده کشیدی علم ز صوف

شد شکل یک هلال ز خورشید در کسوف

حسن رخت بسبزه خطت تمام شد

نادر مهی که هست تمامیش در خسوف

سطح سپهر پر شود از ماه و آفتاب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

تا دبدبه حسن تو افتاد در آفاق

نآمد نفسی بیغم دل بر لب عشاق

مشتاق توأم جفت غمم بهر چه داری

دریاب که شد طاق زغم طاقت مشتاق

درد دل ما را بلب لعل دوا کن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

روی چو صبح تو کرد اشک مرا چون شفق

ریخت ز جز عم گهر لعل تو بر زرورق

تا دلت آتش فکند بر دل پر درد من

شد بترشح برون جان ز تنم چون عرق

گر رمقی داشتم زنده ببوی تو بود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

ای بعمد از ده بر لاله تر خال ز مشک

وی نگاریده بر اطراف قمر دال ز مشک

بوی خوش میدمد از زلف گره بر گرهت

نفس خوش دمد آری بهمه حال ز مشک

طوطی خط تو بر گرد لب چون شکرت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

ای ز چشمم شده پنهان و بدل در زده چنگ

چون بسر میبری ایام درین کلبه تنگ

گشت ز آئینه جان عکس رخت ظاهر از آنک

صیقل نور تو بزدود ازو ظلمت زنگ

چشم بد دور چه زیباست بر آن روی چو ماه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

ای شمع رخسار ترا پروانه خورشید فلک

زینسان ندیدم آدمی حوری ندانم یا ملک

چون قد یار نازنین چون خد آن سیمین سرین

سروی نروید بر زمین ماهی نتابد بر فلک

ز آنچهره شام زلف اگر یکسو کند باد سحر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

ای در زمانه حسن تو چون در بهار گل

ناید به پیش روی تو اندر شمار گل

تا انتساب گل بتو کردند آمدست

خندان و سرخ روی سوی جویبار گل

گل را چه نسبت است برویت چو ایمنست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

ای بخوبی عارضت ماه چکل

مه چه باشد آفتاب از تو خجل

رسته دندانت در چشم منست

قطره های اشک از آن شد متصل

دفع نتوان کرد عشقت را بعقل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

بیا که شد چمن از آب ابرو آتش گل

بلطف عارض ترکان عنبرین کاکل

عروس گل بچمن باز چهره برگی ساخت

نوای پرده عشاق میزند بلبل

بباغ بلبل خوشگوی چون غزلخوان شد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

ای لعل آبدارت آتش فکنده در مل

بر باد داده حسنت چون خاک خرمن گل

هم خط مشکبارت اثبات دور کرده

هم زلف تو دلایل آورده بر تسلسل

خطیست گرد لعلت یا طوطی شکر چین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

ای قاعده زلف دلاویز تو مشکل

ز آنغالیه گون سلسله آسان تو مشکل

گفتم که لبت خون دلم ریخت خطا بود

با چشمه حیوان نتوان گفت که قاتل

زینسان که زند دیده دریا صفتم موج

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

گر بصبوحی کنی عزم تماشای گل

بر قدمت سر نهد شاهد رعنای گل

عکس سر زلف تو شاید اگر لاله وار

نیل صبوحی کشد بر رخ زیبای گل

وصف رخت پیش گل بلبل سرمست گفت

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۱۰۵
sunny dark_mode