سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱
رازی که سر زلف تو با باد بگفت
خود باد کجا تواند آن راز نهفت
یک ره که سر زلف ترا باد بسفت
بس گل که ز دست باد میباید رفت
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲
چون دید مرا رخانش چون گل بشکفت
آن دیدهٔ نیمخوابش از شرم بخفت
گفتا که مخور غم که شوی با ما جفت
قربان چنان لب که چنان داند گفت
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳
افلاک به تیر عشق بتوانم سفت
و آفاق به باد هجر بتوانم رفت
در عشق چنان شدم که بتوانم گفت
کاندر یک چشم پشه بتوانم خفت
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴
تا کی باشم با غم هجران تو جفت
زرقیست حدیثان تو پیدا و نهفت
چون از تو نخواهدم گل و مل بشکفت
دست از تو بشستم و به ترک تو گفت
سنایی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در مدح خواجه حکیم حسن اسعد غزنوی
آنکه ز الماس عقل در معانی بسفت
سوسن اقبال و بخت در چمن او شکفت
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۰ - اول ما خلق الله تعالی نوری
تو چه دانی چه در معنی سفت
اندر آن دم که «لی مع الله» گفت
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۳ - وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ
نشنیدیکه آن حکیم چهگفت
که به الماس در معنی سفت
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۳۳ - ما رَأَیْتُ شَیْئاً إِلّا وَ رَأَیْتُ اللهَ فیهِ
آنکه او گوهر محبت سفت
به زبان و به دل «اناالحق» گفت
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴۲ - فصل در صفت عشق و محبت
به زبان سرّ عشق نتوان گفت
آنچنان دُر به گفت نتوان سفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۲۳ - اندر تضرّع و عجز
پس چو واو از میان اوّه رفت
مانده آه مجرّد اینت شگفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۲۴ - حکایت
کودکان زو گریختند به تفت
جز که عبدالله زبیر نرفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۳۰ - اندر شُکر گوید
شکّر شکر او که داند رُفت
گوهر ذکر او که داند سُفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۳۴ - تمثیل
زالکی کرد سر برون ز نهفت
کشتک خویش خشک دید و بگفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۴۰ - التمثیل لابن الغافل والاب العاقل
به پسر شیخ گوکانی گفت
که ترا بهر کارهای نهفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۴۱ - حکایت
در مناجات پیر شبلی گفت
که برون آی از حدیث نهفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵۳ - قصهٔ قیسبن عاصم رضیالله عنه
رفت در خانه با عیال بگفت
زانچه بشنید هیچیک ننهفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵۶ - من اَمَنَ بطاعته فقد خَسَر خُسراناً مبینا
روبهی پیر روبهی را گفت
کای تو با عقل و رای و دانش جفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۶۳ - فی الصّلوة و الرّغبة
لیکن از بیم سر نیارد گفت
دارد آن راز خویشتن بنهفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۶۴ - التّمثیل فی تقصیر الصّلوة
مر ورا بوشعیب زاهد گفت
کای شده مر مرا گرامی جفت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۷۰ - فی الانابه
گر کنی زهر با روانم جفت
از شکر تلختر نیارم گفت