بخش ۲۳ - اندر تضرّع و عجز
از تو زاری نکوست زور بدست
عور زنبور خانه شور بدست
زور بگذار و گِرد زاری گرد
تا ز فرق هوا برآری گرد
زانکه داند خدای از سر حدق
کز تو زورست زور و زاری صدق
چون تو دعوی زور و زر داری
دیده را کور و گوش کر داری
روی و زر سرخ و جامه رنگارنگ
نام تو ننگ جوی و صلح تو جنگ
بر درِ حق به گردِ زاری گرد
که به زاری شوی درین در فرد
این نه از وام توختن باشد
بینیازی فروختن باشد
قدرتش را به چشم عجز مبین
خواجه آزاد کن مباش چنین
تا به خود قایمی بپوش و بخور
ور بدو دایمی بدوزد و مدر
هرچه هست ای عزیز هست از وی
بود تو چون بهانه یاوه مگوی
بی تو گِل مسجدست و با تو کنشت
با تو دل دوزخ است و بی تو بهشت
بی تو خود کارها همه کردهاست
با تو کرّهٔ نه پرورده است
تو تویی مهر و کین از آن آمد
تو تویی کفر و دین از آن آمد
بندهای باش بینصیبه و چیر
که فرشته نه گرسنهست و نه سیر
از تو بیم و امید دولت راند
چون تو رفتی امید و بیم نماند
بوم چون گرد کاخ شه گردد
شوم و بدروز و پر گنه گردد
چون قناعت کند به ویران جای
پرِ او به بود که فرّ همای
ز آب و آتش زیان پذیرد مُشک
نافهٔ مشک را چه ترّ و چه خشک
چه مسلمان چه گبر بر درِ او
چه کنشت و چه صومعه برِ او
گبر و ترسا و نیکو و معیوب
همگان طالبند و او مطلوب
نیست علت پذیر ذات خدای
تو به علّت کنون چه جویی جای
مهر دین برنیاید از تلقین
مه فرو شد چو تافت نور یقین
پارسا گر به است او را به
پادشا گر بدست ما را چه
تو نکوکار باش تا برهی
با قضا و قدر چرا ستهی
اندرین منزلی که یک هفتهست
بوده تابوده آمده رفتهست
لفظ یسعی بخوان که اندر نشر
طرقوا گوی مؤمن است به حشر
مصطفی گفت خه از آن مه شد
دست موسی خلیل اوّه شد
واو اوّه وفای دینش داد
رتبت و قربت یقینش داد
پس چو واو از میان اوّه رفت
مانده آه مجرّد اینت شگفت
آه ماندست یادگاری ازو
ملت او نبود کاری ازو
پیش تا صور در دهد آواز
خویشتن را بکش به تیغ نیاز
گر پذیرند گشتی آسوده
ورنه انگار بوده نابوده
بر درِ بینیازی از کِه و مِه
گر تو باشی وگرنه او را چه
روز بهر خروس کی پاید
چون شود وقت خور برون آید
چه وجودت به نزد او چه عدم
مثل تو بر درش نیاید کم
چون برون تاخت چشمهٔ روشن
حاجتی نایدش به مقرعه زن
این همه طمطراق آب و گِلست
ورنه آنجا که محض جان و دلست
چه کند طرقوی مشتی خس
طرقو گوی نور خویشش بس
آن چراغ ترا به تست امید
خود برآید به تافتن خورشید
صرصر این شمع را بننشاند
جان او نیم عطسه بستاند
پس دراین کوچه نیست راه شما
راه اگر هست هست آه شما
همه از راه بندگی دورید
چون خزان سال و ماه مغرورید
چون تو گه نیک باشی و گه بد
ترست از خود بود امید به خود
پس چو شد روی عقل و شرم سپید
رو تو یکسان شمار بیم و امید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تفاوتهای قدرت و زاری و اهمیت خودشناسی میپردازد. شاعر از مفهوم واقعی قدرت میگوید و به انسانها توصیه میکند که به زاری و نیاز به دیگران پایان دهند و قدرت درونی خود را بشناسند. او همچنین اشاره میکند که انسان نباید تنها به ظواهر مانند ثروت و قدرت توجه کند، بلکه باید به درون و معنای خود توجه داشته باشد. به عبارت دیگر، نیکوکاری و صداقت مهمتر از هر چیز دیگر است. در نهایت، شاعر میگوید که انسانها باید از راه بندگی خدا دور نشوند و به خودسازی و رشد معنوی بپردازند تا در زندگی واقعی خوشحال باشند.
هوش مصنوعی: از تو درخواست و درخواستهای خوب وجود دارد، همچنین قدرتی در دست کسی که عصبانیت و خشم را به همراه دارد. زنبور، که خانهاش فعال و پر سر و صداست، نیز در همین وضعیت قرار دارد.
هوش مصنوعی: چشمپوشی نکن و تلاش کن تا با تلاش و کوشش خود، به بلندیها برسی و به هدفهایت نزدیک شوی.
هوش مصنوعی: چرا که خدا به تمام جوانب و مرزها آگاه است و از آنچه که بر تو میگذرد، از قدرت و زاریات باخبر است.
هوش مصنوعی: وقتی تو به قدرت و ثروت خود مغروری، چشمانت را به حقیقت و گوشهایت را به واقعیت بستهای.
هوش مصنوعی: زیبایی ظاهری و ثروت نمیتواند ارزش واقعی تو را بپوشاند، زیرا در حقیقت نام تو باعث جدایی و جنگ است به جای آشتی و صلح.
هوش مصنوعی: در برابر حقیقت با اشک و ناله حاضر شو، زیرا با همین نالهها میتوانی در آن درگاه به شناخت و حقیقت دست یابی.
هوش مصنوعی: این موضوع مربوط به آن نیست که از دیگری قرض بگیریم، بلکه به خودکفایی و بینیازی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: قدرت او را با ناتوانی خودت نشان نده، ای خواجه، خود را آزاد کن و اینگونه نباش.
هوش مصنوعی: بپوش و بخور تا زمانی که خودت را پنهان کنی و اگر در این حالت هم دایم به تو آسیبی برسد، کاری نکن که این آسیب زیاد شود.
هوش مصنوعی: هرچیزی که وجود دارد، به خاطر اوست. بنابراین تو بهانههای بیهوده نیاور.
هوش مصنوعی: بدون تو، گِل و خاک مسجد به حساب میآید و با تو، آن مکان مقدس میشود. همچنین، با تو دل آدمی به دوزخ میماند ولی بدون تو، زندگیاش بهشت است.
هوش مصنوعی: بدون تو، تمام کارها به خوبی پیش رفتهاند، اما با تو هیچ چیز به درستی شکل نگرفته است.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که همه چیز از وجود تو نشأت میگیرد. مهر و محبت یا کینه و دشمنی، همه به نوعی به تو مربوط میشوند. همچنین، ایمان و کفر نیز از ذات تو میآید. به عبارت دیگر، همه احساسات و نگرشها به خودت وابسته است و از وجود تو سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: انسانی باش که نه از نعمتهای دنیا برخوردار است و نه در کمال خود را غرق کرده است؛ زیرا فرشتهها نه چیزی کم دارند و نه به چیز خاصی وابستهاند.
هوش مصنوعی: وقتی تو در زندگیام بودی، همواره از آیندهای خوب و همزمان از خطرات و مشکلات نگرانی داشتم. اما حالا که از من دور شدهای، نه امیدی به آینده دارم و نه نگران چیزی هستم.
هوش مصنوعی: پرندهای که به دور کاخ شاه میچرخد، زمانی عصبانی و بدشگون میشود و به کارهای ناپسند و گناهآلود روی میآورد.
هوش مصنوعی: اگر انسان به زندگی ساده و بیپیرایه خود قناعت کند، بهتر است که در جایی بیمقدار و خراب باشد، تا اینکه به مقامها و ثروتهای بیمورد دست یابد.
هوش مصنوعی: مشک، چه در حالت تر و چه در حالت خشک، از آب و آتش آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: هر کس که هستی، چه مسلمان باشی و چه غیر مسلمان، در برابر او هیچ تفاوتی ندارد؛ چه به کنیسه بروی و چه به صومعه، همه در مقابل او یکسانند.
هوش مصنوعی: همه افراد، با هر دین و منش و ویژگیای که داشته باشند، در جستجوی او هستند و او مورد خواست و خواسته همگان است.
هوش مصنوعی: وجود خدای تو به هیچ دلیلی وابسته نیست، پس چرا در حال حاضر به دنبال دلیل میگردی؟
هوش مصنوعی: دوستی و محبت به دین از تعالیم و آموزشها به دست نمیآید؛ همانطور که هنگام غروب خورشید، نور یقین و حقیقت دیگر نمیتابد.
هوش مصنوعی: اگر فرد نیکوکار و پرهیزکاری در سرزمین ما پادشاه شود، چه فایدهای دارد اگر خودش بد باشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نیکوکار باشی، از سرنوشت و تقدیر بد دور خواهی بود. پس چرا باید نگران باشی؟
هوش مصنوعی: در این خانه که اینجا هستم، مدت یک هفته است که آمدهام و هنوز اینجا ماندهام.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کلمه "یسعی" را بخوان، زیرا در نشری که به روز رستاخیز مربوط میشود، نشاندهنده ایمان است.
هوش مصنوعی: مصطفی فرمود که دست موسی خلیل از آن ماه (می) جدا شد و اوه (نفس یا جان) او به خود آمد.
هوش مصنوعی: او با وفای به دین خود، مقام و نزدیکیت را به یقین بخشید.
هوش مصنوعی: زمانی که حرف "واو" از کلمه "اوه" حذف شود، تنها به منبعی از آه یا خسارت باقی میماند که این خود جای تعجب دارد.
هوش مصنوعی: درد و اندوهی که از او باقی مانده، نشانهای از اوست و ملت او چیز خاصی از او به جای نگذاشته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا هستی، صدای خود را به گوش دیگران برسان و در حین نیاز، از راه درست و شجاعت دست بر دار.
هوش مصنوعی: اگر بپذیری، زندگیات راحت خواهد بود، وگرنه انگار که اصلاً وجود نداشتهای.
هوش مصنوعی: اگر تو خود را بینیاز بدانی، نیازی به کسی دیگر نخواهی داشت، اما اگر چنین نباشی، چه اهمیتی دارد که او کیست یا چه مقام و جایگاهی دارد؟
هوش مصنوعی: روز به صبح زود میرسد و با بیدار شدن خروس، زمانی برای طلوع آفتاب فرامیرسد و خورشید از افق بیرون میآید.
هوش مصنوعی: وجود تو یا نبودت برای او تفاوتی ندارد؛ هیچکس مانند تو نمیتواند به درگاه او بیاید.
هوش مصنوعی: وقتی چشمهی زلال و روشنی به بیرون سرازیر میشود، دیگر نیازی به قرعه و شانس ندارد.
هوش مصنوعی: این همه زرق و برق و زیبایی که در دنیای مادی وجود دارد، بیمعناست، زیرا در جایی که عشق و دوستی واقعی وجود دارد، این چیزها اهمیت ندارند.
هوش مصنوعی: چرا کسی که درختی رشد کرده با دست خود، به خاطر بافت و روح خاصی که دارد، همیشه درخشان و نورانی است؟
هوش مصنوعی: آن نور امیدی که در دل داری، بهزودی روشن خواهد شد و همچون تابش خورشید، در زندگیات درخشندگی خواهد بخشید.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که حتی در شرایط دشوار، روح و جان انسان میتوانند به طور زندانی باقی بمانند. در اینجا، شمع به عنوان نمادی از زندگی و وجود انسان مطرح میشود و اشاره به این دارد که حتی در سختیها هم همیشه یک امید و نور وجود دارد. به نوعی میتوان گفت که انسان در برابر تغییرات و مشکلات زندگی مقاوم است و نمیگذارد که شرایط او را خرد کند.
هوش مصنوعی: در این کوچه، راهی برای شما وجود ندارد. اگر هم راهی باشد، فقط به خاطر آه و ناراحتی شماست.
هوش مصنوعی: همه از مسیر خدمت و بندگی فاصله گرفتهاند، مانند آنکه در پاییز سال و ماهی مغرور و خودپرست شدهاند.
هوش مصنوعی: شما وقتی گاهی خوب و گاهی بد رفتار میکنید، نمیتوانید به خودتان امید داشته باشید.
هوش مصنوعی: پس زمانی که عقل و شرم تو به یک اندازه روشن و واضح شد، باید بیم و امید را نیز به یکسان در نظر بگیری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.