در کربلا چو محشر کبری شد آشکار
گشتند دوزخیّ و بهشتی به هم دچار
بودند خیل دوزخی آن روز شادکام
امّا بهشتیان همه لب تشنه و فکار
اهل بهشت را جگر از قحط آب، آب
در کام اهل دوزخ و نار، آب خوشگوار
آن ساقیان کوثر و آن شافعان حشر
گشتند تشنه طعمه ی شمشیر آبدار
آتش به خیمگاه زدند این روا نبود
کز دوزخی به کاخ بهشتی فتد شرار
پس دختران فاطمه یکسر شکسته دل
هر یک چو آفتاب به جمّازه یی سوار
هر یک سوار ناقه ی عریان که ناگهان
برگشتگان بی کفن افتادشان گذار
هر پیکری چو کوکب رخشنده در فلک
یا چون فلک ز زخم فراوان ستاره بار
زینب چو دید پیکر صد پاره ی حسین
غلطان به خاک ماریه با قلب داغدار
بررُخ نمود ناخن بی صبری آشنا
کرد از هلال چهره ی خورشید را نگار
از سوز دل به آن تن بی سر خطاب کرد
نوعی که زد، به خرمن هفت آسمان شرار
گفتا تویی برادر زینب تویی حسین
آیا تویی که از تو مرا بود اعتبار
دیدی تو اعتبارم و اکنون نظاره کن
بی اعتباری ام که چها کرده روزگار
پس روی خویش سوی نجف کرد و باز گفت
کای باب تاجدار من ای شیر کردگار
آخر مگر نه ما همه ذرّیه ی توایم
در چنگ خصم همچو اسیران زنگبار
آخر مگر نه این تن بیسر حسین تست
کافتاده پاره پاره در این دشت فتنه بار
یکدم بزن به قائمه ی ذوالفقار دست
برکش پی تلافی از این قوم دون دمار
در نظم و نثر مرثیه ات گر مدد کنند
مزدت همین بس است «وفایی» به روزگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در روز عاشورا، در کربلا، شرایط به شدت دشواری حاکم بود. در این واقعه، دوزخیان در شادی و خوشحالی بودند, در حالی که اهل بهشت تشنه و در فکر بودند. آنها از نبود آب رنج میبردند و دوزخیان لذت میبردند. بر خیمهها آتش زدند و ظلم و ستم را به اوج رساندند. دختران فاطمه (زن حسین) با دلهای شکسته، بر بدنهای پارهپارهی شهدا سوار شدند و زینب با دلپریشانی برادرش حسین را جستجو میکرد. او به حسین خطاب کرد و نالهاش به آسمان رسید. او از سر مصیبت و بیاعتباری خود در برابر دشمنان سخن گفت و از پروردگار خواست که انتقام برادرش را بگیرد و به روزگار وفاداری کند. این شعر نشاندهندهی عمق اندوه و مصیبت در عاشورا است.
هوش مصنوعی: در کربلا، هنگامی که اوضاع به شدت بحرانی شد، مشخص شد که افراد نیک و بد چگونه در کنار هم قرار گرفتهاند و به نوعی با یکدیگر درگیر شدند.
هوش مصنوعی: در آن روز، تعداد زیادی از کسانی که به جهنم رفته بودند خوشحال و شاد بودند، در حالی که بهشتیان همه در حال تشنگی و فکر کردن بودند.
هوش مصنوعی: افراد بهشت به خاطر کمبود آب در عذابند و اهل دوزخ در حالی که در آتش هستند، از آب گوارا برخوردارند.
هوش مصنوعی: آن نوشندگان آب کوثر و شفاعتکنندگان روز قیامت، اکنون تشنه شدهاند و به طعمهای تبدیل شدهاند که شمشیر آبدار به آنها حملهور شده است.
هوش مصنوعی: آتش به چادرها زدند و این کار نادرستی بود، چرا که شعلههای آتش از دوزخ به کاخ بهشت میافتد.
هوش مصنوعی: آنگونه که دختران فاطمه از غم و اندوه بینصیب نیستند، هر کدام با دلهای شکسته و افسرده مانند آفتابی هستند که بر سوار بر اسب فراز میرود.
هوش مصنوعی: هر کدام از سواران، که بر شتران بیپوشش سوار هستند، ناگهان با مردگانی بیکفن روبهرو میشوند که در حال بازگشت هستند.
هوش مصنوعی: هر جسمی درخشش و زیبایی مانند ستارهای در آسمان دارد، یا مثل آسمان که از زخمهای فراوان، ستارههای زیادی بر آن نقش بسته است.
هوش مصنوعی: زینب، وقتی که پیکر پارهپاره حسین را در خاک مشاهده کرد، دلش به شدت غمگین شد.
هوش مصنوعی: ناخنِ بیصبر، که به وضوح بر صورت ظاهر شده، چهرهی هلالیِ خورشید را به زیبایی به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: از دل سوخته و دردناک خود به آن جسم بیسر سخن گفت و به نوعی حرفی زد که آتش را به هفت آسمان پرتاب کرد.
هوش مصنوعی: شخصی از دیگران میپرسد که آیا تویی برادر زینب و حسین، آن کسی که به خاطر او به من اعتبار و ارزش داده شده است؟
هوش مصنوعی: دیدی که چقدر در نزد مردم ارزش و اعتبار داشتم؟ حالا نگاهی به وضعیتم بینداز و ببین چه بلایی سرم آوردهاند روزگار.
هوش مصنوعی: پس، او به سمت نجف روی آورد و دوباره گفت: ای پدر عزیزم، ای شیر بزرگ خداوند.
هوش مصنوعی: آیا در نهایت ما همه فرزندان تو نیستیم که در دست دشمن مانند اسیران در زنجیر هستیم؟
هوش مصنوعی: آیا این بدن بیسر حسین نیست که در این دشت پر از آشوب و فتنه، تکهتکه افتاده است؟
هوش مصنوعی: برای مدتی کوتاه، به شمشیر ذوالفقار اشاره کن و آن را به حرکت درآور تا انتقامای از این قوم پست بگیری و نابودشان کنی.
هوش مصنوعی: اگر در شعر و نثر برای سوگواری تو یاری کنند، همین برای تو کافیست، زیرا در این دنیا برای تو ارزش و ارج وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.