تا مرا عشق تو، ای خسرو خوبان به سر است
پند هفتاد و دو ملت به برم بیاثر است
نه من اندر طلبت بر در دیر و حرمم
هر که جویای جمال تو بود، دربدر است
مینماید که تو از خیل پریزادانی
کی به این دلبری و حسن و لطافت بشر است؟
واعظ از عشق رخت منع من زار کند
گرچه پندش پدرانه است ولی بیاثر است
دل مبندید به اوضاع جهان هیچ که من
آزمودم، همه اوضاع جهان بیثمر است
عاشق کوی تو از تیغ نگرداند روی
تیغ ابروی تو را جان صبوحی سپر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و زیبایی معشوقش سخن میگوید و بیان میکند که عشق او بر همه موارد دیگر غلبه دارد. او تأکید میکند که هر چه از پند و نصیحت دیگران دریافت کند، در برابر عشقش بیاثر است. شاعر به این نکته اشاره میکند که جستجوی معشوق، او را از در و دیوار حرمها و جایگاههای مقدس دور کرده است و عشق او فراتر از تمام زیباییهای دیگر است. در نهایت، عشق به محبوبش را مهمترین و ارزشمندترین چیز میداند و معتقد است که هیچ چیز در دنیا به اندازه عشق او، ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: عشق تو، ای بهترین دلبر، بر من چیره شده است و به همین خاطر، نصیحتها و آموزههای هفتاد و دو ملت برای من هیچ تاثیری ندارند.
هوش مصنوعی: من نه در درگاه معبد و نه در حرم به دنبال تو هستم، بلکه هر کسی که دنبال زیبایی تو باشد، در واقع آواره و سرگردان است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو از مجموعه فرشتگان آمدهای. چه زمانی توانستهای اینچنین به زیبایی و لطافت انسانها دلبری کنی؟
هوش مصنوعی: واعظ، به خاطر عشق تو، از آمدن به دیدنم جلوگیری میکند. هرچند نصیحتهایش به شکل پدرانه است، اما تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: به دلتان به وضع و احوال دنیا وابسته نشوید، چرا که من تجربه کردهام که همه شرایط و وضعیتهای دنیا بیفایده و بیثمر هستند.
هوش مصنوعی: عاشقانی که به عشق تو جان فدا میکنند، حتی در برابر خطرات و سختیها هم از عشق تو چشم نمیپوشند. ابروی تو برای آنها مانند یک تیغ تیز است که جان را تهدید میکند، اما عشقشان به تو آنها را محافظت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است
چشم بیناست همانا اگرت گوش کر است
نه همی بینی کاین چرخِ کبود از برِ ما
بسی از مرغ، سبکپَرتر و پرّندهتر است؟
چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید
[...]
پیش من یکره شعر تو یکی دوست بخواند
زانزمان باز هنوز این دل من پر هسر است
در خانی ز پس اوست و بآنحلقه در است
نتوان گفت کز آنهاست کز آنها بتر است
سرخ مرد است ولی چاره چه دانم چو غر است
سرخ عر نبود در زیر برنگ دگر است
فلسفه داند و از فلسفه دانان خر است
[...]
بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است
که همه کار جهان رنج دل و دردسر است
تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی
مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است
عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند
[...]
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.