بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند
به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند
قفس بگشا و پروازش ده این بد طوطی خاموش
که گلبانگ همآوازش سوی هندوستان خواند
به مرغان بهاری گو که این مرغ خزاندیده
دگر سازش غمانگیز است و آواز خزان خواند
دل واماندهام بس همرهانش کاروانی شد
اگر خواند به آهنگ درای کاروان خواند
مگر پروانه مطرح بوده و شبهای افسانه
که شمع داستان ما را به جمع دوستان خواند
چه دستانیست با این گوژپشت پیر تاکستان
که در در عالم مستیش سرو راستان خواند
چه ناز آهنگ ساز دل که هم دلها به وجد آرد
اگر از تازهها گوید و گر از باستان خواند
هنوزت غنچهٔ پیچیده است، با این برگها چون گل
کتابی کن که دل، هم با زبان هم بی زبان خواند
اگر تار دل و مضراب سوز جادوان داری
به سازی پنجه کن جانا که سیمش جاودان خواند
مگس را دست بر سر باد از آن خوانِ شکر یارب
که طوطی را به قند لعل نوشین، میهمان خواند
دلا ما را به خوی خواندهاست دکتر مرتضای شمس
نه آخر شمس ملا را به آذربایجان خواند
به پشت اشتران کن شهریارا بار مولانا
که شمست مرحباگویان سرود ساربان خواند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.