گنجور

 
شهریار

کس نیست در این گوشه فراموش‌تر از من

وز گوشه‌نشینان تو خاموش‌تر از من

هرکس به خیالیست هم‌آغوش و کسی نیست

ای گل به خیال تو هم‌آغوش‌تر از من

می نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق

اما که در این میکده غم نوش‌تر از من؟

افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن

افتاده‌تر از من نه و مدهوش‌تر از من

بی‌ماه رخ تو شب من هست سیه‌پوش

اما شب من هم نه سیه‌پوش‌تر از من

گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق

ای نادره‌ گفتار کجا گوش‌تر از من

می‌خوابم و چشم از حسد مدعی‌ام باز

کو خرتر از این حاسد و خرگوش‌تر از من

بیژن‌تر از آنم که به چاهم کنی ای تُرک

خونم بفشان کیست سیاووش‌تر از من

با لعل تو گفتم که علاجم لب نوش است

بشکفت که یارب چه لبی نوش‌تر از من

آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟

دیگی نه در این بادیه پرجوش‌تر از من