گنجور

 
اسیر شهرستانی

نوروز شد که گردد باغ از سمن لبالب

از شور خنده گل گردد چمن لبالب

در حیرتم که دیگر چون خواب کینه بیند

یاری که جرعه گیرد از خون من لبالب

 
sunny dark_mode