گنجور

 
اسیر شهرستانی

از بسکه خورد نیش خموشی بیان ما

خون شد به رنگ غنچه زبان در دهان ما

فیض هوای شوق جهانگرد بیشتر

پرواز می کند چو هما استخوان ما

جایی که خاک معرکه پرواز می کند

گردی که بر نخاسته از جا نشان ما

شد استخوان سینه سطرلاب امتحان

داغ تو بود اختر هفت آسمان ما

کس در حیات ما نشد آگه ز راز او

آیینه هما نشود استخوان ما؟

پرواز ما به بال و پر بی تعلقی است

گیرد اگر هوای قفس آشیان ما

تیرش چو آتش از دل فولاد می جهد

بازوی ضعف قبضه گرفت از کمان ما

الفت به هر دیار که باشد غریب نیست

وحشت به جان رسیده ز دست زبان ما

پندارم آب برده هوای بهار را

برگ خزان لخت دل است آشیان ما

رفتار کبک یافته هر نقش پا اسیر

در رهگذار جلوه سرو روان ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ادیب صابر

جاه تو از نوایب گیتی امان ما

جان تو در امان و فدای تو جان ما

خواجوی کرمانی

آن ماه مهر پیکر نامهربان ما

گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما

وقت سحر شدی به تماشای گل به باغ

شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما

در باغ سرو را ز حیا پای در گلست

[...]

قاسم انوار

از حد گذشت قصه درد نهان ما

ترسم که ناله فاش کند راز جان ما

جایی رسید ناله که از آسمان گذشت

با او بهیچ جا نرسید این فغان ما

ما گم شدیم در طلب حی لایموت

[...]

صوفی محمد هروی

از حد گذشت حالت جوع نهان ما

ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما

می گفت قلیه با دل بریان برنج را

غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما

سرگشته ایم در طلب گرده و عسل

[...]

اهلی شیرازی

ای حیرت صفات تو بند زبان ما

انگشت حیرت است زبان در دهان ما

جان می‌دهد نشان که تو در دل نشسته‌ای

زان دلنشین بود سخن دل نشان ما

ما ذره‌ایم و ذات تو خورشید قدر و شأن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه