حدیث لعل تو را گرچه مختصر دانم
غنیمت است که از هیچ بیشتر دانم
به خواب راحتم آسودگی شود بالین
وطن گداخته ام لذت سفر دانم
به زخم کاری دوری تپیدنم اولی
که درد و داغ تو را کم ز بال و پر دانم
حرام طاقت من باد خواری دو جهان
اگر ز یار کسی را عزیزتر دانم
تپیدن دلم از خوی او خبر دارد
جواب نامه ز پرواز نامه بر دانم
گلی است عشق که بدنام رنگ و بو نشود
غم تو پرده نشین است اینقدر دانم
اسیر در چمن عشقم این بهار بس است
که پاره های دل خویش را ثمر دانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به احساسات عمیق خود نسبت به عشق و دوری از معشوق میپردازد. او میگوید که حتی اگر عشقش را مختصر بداند، برایش ارزشمند است و از هیچ چیز بیشتر اهمیت دارد. خواب راحت او در وطنش دیگر غنیمتی نیست و از درد دوری مینالد، بهطوری که درد و داغ عشقش را بیشتر از هر چیز دیگر میداند. شاعر به این نکته اشاره میکند که در برابر سختیهای زندگی، محبت معشوق را بر هر چیز دیگری مقدم میداند. او همچنین دوست داشتن معشوق را به گلی تشبیه میکند که هرگز بدنام نمیشود. در پایان، از اسارت در عشق و زیبایی بهار چمن میگوید و اینکه این عشق برای او نتیجه ارزشمندی دارد.
هوش مصنوعی: اگرچه داستان زیبایی تو را به طور خلاصه میدانم، اما همین هم برای من ارزشمند است و از همه چیز دیگری بیشتر اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: وقتی در آرامش در خواب به سر میبرم، احساس راحتی و آسایش میکنم. در حالی که به وطنم که از آن دور شدهام فکر میکنم، از سفر لذت میبرم.
هوش مصنوعی: در ابتدای دوری و فراق تو، زخم و درد زیادی را احساس میکنم، بهطوری که گویا این درد و داغ ناشی از تو، بر من سنگینی میکند و نمیتوانم از آن رهایی یابم.
هوش مصنوعی: اگر بدانم که کسی از عشق و محبت یار خودم برای من مهمتر است، هرگز نمیتوانم این ذلت را تحمل کنم، حتی اگر به بهای از دست دادن همه چیز باشد.
هوش مصنوعی: دل من از حال و هوای او آگاه است و من میدانم که جواب نامهام را چگونه به پرواز نامهام برسانم.
هوش مصنوعی: عشق همچون گلی است که حتی با وجود تمام بدیها و بیرحمیها، زیبایی و عطرش از بین نمیرود. اما غم تو به قدری در زندگیام سایه انداخته که به خوبی آن را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: من در چمنزار عشق گرفتار شدهام و این بهار برایم کافی است، چرا که میتوانم تکههای دل خود را ثمرهای از این عشق بدانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو دوستان تو را بر تو دل بیازارم
چه حسن عهد بود پیش نیکمردانم
بلی حقیقت دعوی دوستی آنست
که دشمنان تو را بر تو دوست گردانم
گر از ره تو بود خاک را گهر دانم
وراز کف تو بود زهر را شکر دانم
کسی که سیر درین ره (کند) اگر شترست
بسوی کعبه قرب تو راهبر دانم
ورم بکعبه قرب تو راهبر نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.