منم که نشئه می از خمار نشناسم
منم که جوش خزان از بهار نشناسم
چنان فریفته شوقم به راه وعده او
که سر ز پا و دل از انتظار نشناسم
نهاده ام سر آسودگی به پای گلی
که غنچه را ز چراغ مزار نشناسم
ز شرم جلوه شوخ تو نوبهار گداخت
عجب مدار که گل را ز خار نشناسم
به عالمی ندهم مصرعی اسیر نیم
که قیمت سخن آبدار نشناسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت به عشق و شوق خود اشاره میکند و از حالاتی صحبت میکند که در آنها از حال و روز خود غافل است. او به شوقی عمیق اشاره میکند که او را کاملاً از خود بیخود کرده و در انتظار معشوقش است. همچنین، او به زیبایی و لطافت گلی اشاره میکند که در کنار او قرار دارد و از آن لذت میبرد. در نهایت، او به ارزش شعر و کلام خود اشاره میکند و به هیچ نوع تحریف یا فریبی در هنر خود تن نمیدهد. به طور کلی، شعر نمایانگر احساسات عمیق و تمایلات ناب عاشقانه شاعر است.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که نشئگی را از بیحالی نمیشناسم و نمیدانم که ضعف و اندوه چه رابطهای با شادی و سرزندگی دارد.
هوش مصنوعی: من به قدری شیفته و دلباخته راهی هستم که به وعدهاش میبرد که حتی از پا و دل خودم هم برای انتظار او غافل شدهام.
هوش مصنوعی: من در کنار گلی نشستهام و آرامش خود را به آن سپردهام؛ گلی که نمیدانم گلش در گورستان چگونه شکفته میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت تو، بهار متاثر شده و رنگ می بازد. عجیب نیست که من گل را از خار تشخیص نمیدهم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم شعری را که به سختی و زحمت به وجود آمده، در اختیار کسی قرار دهم که ارزش واقعی کلمات زیبا و عمیق را درک نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.