گنجور

 
اسیر شهرستانی

نکرده شکوه بیجا زیارت لب ما

اثر ز خود رود از انتعاش یارب ما

نه از نزاع وبالی نه از جدل خللی

فروغ آینه صاف ماست کوکب ما

غبار خاطر پرواز گل نمی گردیم

قضا به شهپر عنقا نوشته مطلب ما

ریاض غفلت از این چشمه می شود سیراب

چگونه صبح نخندد به گریه شب ما

سماع ذره و بیتابی شرار یکی است

کشید سرمه وحدت به دیده مطلب ما

به بزم یار چراغان باده رنگین تر

نسب به شوخی مشرب رسانده مذهب ما

خط تو دعوی اعجاز می تواند کرد

بنفشه زار ارم رشک برده از شب ما

نوید عمر ابد می دهد اسیر تو را

درآسمان اثر انتظار یارب ما

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
جامی

نشست اشک روان زنگ محنت از شب ما

نداد پرتو راحت طلوع کوکب ما

به نبض جستن ما ای طبیب دست میار

که سوخت رشته نبض از حرارت تب ما

سفید گشت چو پنبه ز گریه چشم و ز ضعف

[...]

صفای اصفهانی

بدرس دل سر زانوی ماست مکتب ما

دلست همنفس روز و همدم شب ما

حکایت سر زلف تو ذکر دایم دل

فسانه غم عشق تو درس مکتب ما

بود پدید که خورشید راست آینه آب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه