گنجور

 
اسیر شهرستانی

جواب از خود رود چون بر زبان آری سؤالی را

شنیدن محو گردد گر به کس گویی خیالی را

چمن پیرای الفت خود گل و خود بلبل خویش است

ز پرواز هوایت شعله باغی کرده بالی را

چه در گوش دلم آهسته گفتی چون مرا دیدی

که بلبل ساختی دیوانه صاحب کمالی را

به بحر نا امیدی بیش از آن دلبستگی دارم

که از موج و حبابش نقش بندم زلف و خالی را

بهشت چشم تر دارد خیال سرو بالایی

که سروستان کند از جلوه گلزار خیالی را

دل مستان در این میخانه جام و باده می نوشد

ز دریا دود برخیزد گر اندازی سفالی را

همای بیزبانی استخوان از مغز دل دارد

چمن سازد به صحراگر فشاند گرد بالی را

چه می داند کسی چون در دل آتشخانه ها دارم

بسوزد گفتگو گر بر زبان آرم ملالی را

به دست موج اگر دریا دهد دل را خطر دارد

کتابی می کند اندیشه هر فکر محالی را

اسیر از لعل آن لب گفتگویی در نظر دارد

به دل ره داده است از ساده لوحی احتمالی را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

تکلف نیست در گفتار رند لاابالی را

چنانت دوست می دارم که عاشق شعر حالی را

خمارآلوده یوسف به پیراهن نمی سازد

ز پیش چشم من بردار این مینای خالی را

ز فکر پیچ و تاب آن کمر بیرون نمی آیم

[...]

جویای تبریزی

زراحت بیش بینند اهل خواری پایمالی را

بجز افتادگی تعبیر نبود خواب قالی را

مکدر خاطرم سا قی، از آن می ریز در کامم

که می سازد بلورین از صفا جام سفالی را

به عالم اعتبار کیمیا می داشت جمعیت

[...]

بیدل دهلوی

گه ازموی میان شهرت دهد نازک خیالی را

گهی از چین ابرو سکته خواند بیت‌عالی را

زبان حال خط دارد حدیث شکر لعلش

ازین‌طوطی توان‌آموختن شیرین‌مقالی را

ز نیرنگ حجابش غافلم لیک اینقدر دانم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشتاق اصفهانی

به مرغی داده گردون از ازل فرخنده بالی را

که بنشیند گهی بر طرف بام آن قصر عالی را

دل صیاد درخون می‌تپد از ناله زارم

که دارد از اسیران قفس این عجز نالی را

دلم از خون تهی گشته است و بر چشمم چنان بیند

[...]

حزین لاهیجی

سپهر از مرگت ای صاف حقیقت، بی صفا گشته

نمی ماند به سرکیفیتی، مینای خالی را

کشیدی تا ز من دست نوازش، ای چمن پیرا

مثل چون بید مجنون گشته ام، آشفته حالی را

تو در پیرانه سر رفتیّ و من هم در غمت پیرم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حزین لاهیجی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه