از من آن چشم تغافلکیش غافل میشود
گر چنین خواهد گذشتن کار مشکل میشود
عشق هرکس را که پوشد خلعت غم در لباس
گاه با اختر گهی با غنچه یکدل میشود
بعد مردن هم محبت شمع بالین من است
آب گوهر کی به سعی خاک زایل میشود
بیخیالت کی دلم در سینه میگیرد قرار
چون صدف خالی شد از در موج ساحل میشود
هرکه پیش از نیستی گرد سبکروحی نشد
تربت او سنگ راه کعبه دل میشود
مطلب ما در بهار سوختن گل میکند
دانه امید ما از شعله حاصل میشود
همچو شمع کشته بادش پنبهٔ غفلت به گوش
گر اسیر از یاد او یک لحظه غافل میشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و غفلت است. شاعر به زیبایی از احساسات عاشقانه و درد جدایی سخن میگوید. او با کنایه به اینکه عشق میتواند به لباس غم تبدیل شود، به اهمیت عشق واقعی و توجه به معشوق اشاره میکند. همچنین، او بیان میکند که حتی بعد از مرگ، محبت باز هم وجود دارد و به نوعی جاودانه است. شاعر میگوید که بدون یاد معشوق، دل در آرامش نخواهد بود و به مرگ زودرس اشاره میکند. در نهایت، او میگوید که تنها با غفلت از یاد عشق میتوان به سرنوشت تلخی دچار شد.
هوش مصنوعی: اگر آن چشم که به من توجهی ندارد، باز هم به همین منوال رفتار کند، کار برای من دشوار خواهد شد.
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود که هر کسی که درگیر درد و غم باشد، همزمان با تغییرات زندگی به نوعی با ستارهها یا غنچهها همدل و هماهنگ شود.
هوش مصنوعی: بعد از مرگ، عشق و محبت من مثل شمعی است که در کنار من روشن میماند. آیا ارزشهای گرانبهایی که از تلاش خاکی نشأت میگیرند، از بین میروند؟
هوش مصنوعی: بیخیالی تو سبب شده که دل من به شدت تپش داشته باشد و آرامش نداشته باشد؛ مانند صدفی که از مروارید خالی شده و در کنار دریا تنها و بیمحتواست.
هوش مصنوعی: هر کسی که قبل از آن که از دنیا برود و وجودش به پایان برسد، خود را سبکروح و آزاد نکند، قبر او همچون سنگی در مسیر قلب انسانها قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در بهار، زمان تجلی و شکوفایی است، اما از سوختن و زوال گلها نیز میتوان دانههای امیدی به وجود آورد. این امید و آرزو از دل این زخمها و دشواریها زاییده میشود.
هوش مصنوعی: مانند شمع، خواب غفلت او را به گوش میچسباند؛ اگر چه یک لحظه از یاد او غافل شود، اسیر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه میدانم که میرنجی و مشکل میشود
گر نکوبی حلقه صد جا بر در دل میشود
همچو فانوسش کسی باید که دارد پاس حسن
زانکه لازم گشت و جایش شمع محفل میشود
یک رهش خاص از برای جان ما بیرون فرست
[...]
گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل میشود
چون صدف گر آب نوشم، عقدهٔ دل میشود
عاشق پرشِکوه خاموش از تغافل میشود
طوطی از آیینه چون رو دید، بلبل میشود
فارغ از زخم خس و خاریم کز فیض چمن
دامنت ما خود به خود چون غنچه پر گل میشود
دست و پایی زن، که نبود در شمار زندگان
[...]
ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میشود
آسیا بیپره چون گردید، باطل میشود
عاقلان را پاس این و آن، کم از زنجیر نیست
چون میخواهد، اگر دیوانه عاقل میشود
تا نسازی خرج نقد خود، نمیآید به کار
[...]
در محبت طفل اشکم گوهر دل می شود
چون مربی شد پدر فرزند قابل می شود
می پرد قمری ز شادی قد قد از بالای سرو
قامت او گر به سوی باغ مایل می شود
شمع بعد از کشتن پروانه قصد خود کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.