گنجور

 
سیدای نسفی

در محبت طفل اشکم گوهر دل می شود

چون مربی شد پدر فرزند قابل می شود

می پرد قمری ز شادی قد قد از بالای سرو

قامت او گر به سوی باغ مایل می شود

شمع بعد از کشتن پروانه قصد خود کند

خون ناحق شعله دامان قاتل می شود

قامت معشوق نوخط زود می آید به بر

میوه از نخلی که سالش گشت حاصل می شود

آب می سازد تماشای رخش آئینه را

مرد می دانم که با آن رو مقابل می شود

حرص دامنگیر دنیا دار گردد روز مرگ

سعی رهرو سست در نزدیک منزل می شود

شکوه اغیار گر خصمی کند با من رواست

سگ برای لقمه دامنگیر سایل می شود

تا توانی خویش را از سفله طبعان دور دار

آب چون با خاک همراهی کند گل می شود

سیدا از دیده اشکم رخت در دامن کشید

کاروان هر جا گرفت آرام منزل می شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وحشی بافقی

گرچه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌شود

گر نکوبی حلقه صد جا بر در دل می‌شود

همچو فانوسش کسی باید که دارد پاس حسن

زانکه لازم گشت و جایش شمع محفل می‌شود

یک رهش خاص از برای جان ما بیرون فرست

[...]

صائب تبریزی

گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل می‌شود

چون صدف گر آب نوشم، عقدهٔ دل می‌شود

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

عاشق پرشِکوه خاموش از تغافل می‌شود

طوطی از آیینه چون رو دید، بلبل می‌شود

فارغ از زخم خس و خاریم کز فیض چمن

دامنت ما خود به خود چون غنچه پر گل می‌شود

دست و پایی زن، که نبود در شمار زندگان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلیم تهرانی
واعظ قزوینی

ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل می‌شود

آسیا بی‌پره چون گردید، باطل می‌شود

عاقلان را پاس این و آن، کم از زنجیر نیست

چون می‌خواهد، اگر دیوانه عاقل می‌شود

تا نسازی خرج نقد خود، نمی‌آید به کار

[...]

اسیر شهرستانی

از من آن چشم تغافل‌کیش غافل می‌شود

گر چنین خواهد گذشتن کار مشکل می‌شود

عشق هرکس را که پوشد خلعت غم در لباس

گاه با اختر گهی با غنچه یکدل می‌شود

بعد مردن هم محبت شمع بالین من است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه