گنجور

 
اسیر شهرستانی

مستی ز شور لعل تو هشیار می‌شود

خواب از خیال چشم تو بیدار می‌شود

حیرانیی به طالع نظاره دیده‌ام

دل پیشتر ز دیده خبر دار می‌شود

میزان کار خلق بود پله فنا

هرکس به قدر بار سبکبار می‌شود

دام نگاه گرم تو صیاد وحشت است

صیدی کزو رمید گرفتار می‌شود

بی‌زلف او به ناله چو زنجیر نارساست

عمری که صرف سبحه و زنار می‌شود

یک صبحدم به روی تو گر دیده واکند

آیینه یک چمن گل بی‌خار می‌شود

طفلان به کعبه سنگ برند ارمغان اسیر

دیوانه‌ای که قافله‌سالار می‌شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نجم‌الدین رازی

آن کس که دل به دنیای غدار می‌دهد

نا پاک و سرد و واهی و غدار می‌شود

تیمار کار خویش خور ار عاقلی که دل

تیمار چون نیابد بیمار می‌شود

کم خُسب زیر سایهٔ غفلت که ناگهان

[...]

صائب تبریزی

صد شِکوه به جا ز دلم جوش می‌زند

شرم حضور مانع اظهار می‌شود

گر صاف شد کلام تو صائب غریب نیست

اشک سحاب گوهر شهوار می‌شود

لعل تو چون به خنده گهربار می‌شود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فروغی بسطامی

گر آن صنم ز پرده پدیدار می‌شود

تسبیح شیخ حلقهٔ زنار می‌شود

ساقی بدین کرشمه اگر می‌کند به جام

مسجد رواق خانهٔ خمار می‌شود

گر دم زند ز طرهٔ او باد صبح دم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه