چشمت امشب ساقی و بیطاقتی پیمانه بود
یک نگاه آشنا تکلیف صد میخانه بود
لطف پنهان ناز پرورد تغافل بوده است
یاد ایامی که با من چشم او بیگانه بود
می زدم امروز لاف زهد پیش زاهدی
تار آه از پاره دل سبحه صد دانه بود
دوش از نظاره شمع رخش خوابم ربود
هر سر مژگان شوخش رمز صد افسانه بود
شد فزون آسایش ما از خرابیهای دل
صندل درد سر ما گرد این ویرانه بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای چشم و دلفریبی ساقی اشاره میکند و به یاد روزهایی میافتد که چشمهای محبوبش بیتوجه به او بود. او از لحظهای که در جمعی زاهدانه به زهد خود میبالیده و در حقیقت در دلش غم دارد، سخن میگوید. همچنین، از شمعی که نورش باعث خوابش شده و مژگان محبوبش را رمز زیباییهای بیپایان توصیف میکند. در نهایت، شاعر بیان میکند که آرامش حاصل از ویرانیهای دلش، نشان از درد و رنج اوست.
هوش مصنوعی: امشب چشمانت مثل ساقی بود و من بیتاب به انتظار پیالهای، یک نگاه آشنایت تمام وضعیت میخانهها را مشخص کرد.
هوش مصنوعی: لطف و مهربانی که در آن زمان به من شده، از سر نادیده گرفتن و بیتوجهی او بوده است. یاد آن روزهایی را بخیر که نگاه او از من دور بود.
هوش مصنوعی: امروز با زاهدی دربارهٔ زهد و پارسایی صحبت میکردم و ادعای دینداری میکردم، اما وقتی به دل شکستهام فکر کردم، فهمیدم که قلبم پر از درد است، و این نشاندهندهٔ واقعیتم است.
هوش مصنوعی: به تازگی در شب گذشته، وقتی که به تماشای نور شمع و زیبایی چهرهاش نشسته بودم، خواب بر من چیره شد. هر بار که او با مژگانش نگاهش را میدوزد، داستانهای زیادی در دل من بیدار میشود.
هوش مصنوعی: آسایش ما بیشتر از ناراحتیهایی است که در دل داریم، زیرا درد و رنج ما در این ویرانی مانند عطر صندل است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود
پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود
چرخ میزد آب و برمیگشت در گرد حصار
گوئیا بغداد شمع و دجله چون پروانه بود
تیرباران کرد ابر و لشکری چون سیل راند
[...]
دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
دی که می آمد ز جولانگاه شوخی مست ناز
نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود
بهر آن نا آشنا میرم که فرد از همرهان
[...]
دجله را امسال رفتاری عجیب مستانه بود
پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود
شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود
صاحب خرمن نگشتم تا نیفتادم ز پا
مور من تا دست و پایی داشت قحط دانه بود
طره موجم، نوآموز کشاکش نیستم
[...]
نونهال من ز طفلی آشنا بیگانه بود
کوچه گرد شهره و بدمست و دشمن خانه بود
کرد پیدا این زمان نام خدا تمکینکی
ورنه وضعش پیش ازین بسیار بیباکانه بود
همچو نرگس بال شوق از شش جهت چشمم گشاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.