گنجور

 
اسیر شهرستانی

خاموشی از ترانه ما جوش می زند

بیخوابی از فسانه ما جوش می زند

آب و گلش ز موج سراب است گردباد

آوارگی ز خانه ما جوش می زند

ساغر به طاق ابروی شمشیر می زنیم

خون از شرابخانه ما جوش می زند

صد صبح رستخیز به یاد نگاه تو

از باده شبانه ما جوش می زند

ابریم دیده پر نم و دامن پر از سرشک

طوفان ز آب و دانه ما جوش می زند

گردیده ایم اسیر پریشان طره ای

جمعیت از خرابه ما جوش می زند

 
sunny dark_mode