گنجور

 
اسیر شهرستانی

تماشای بهار عافیت گل چیدنی دارد

اگر در خواب باشد روی مطلب دیدنی دارد

دل دریا دو نیم است از امید و بیم پنداری

ز جذر و مد نفس دزدیدنی بالیدنی دارد

ز شمع وگل بلای گریه رنج خنده می پرسی

گدا از بیزبانی هم غلط پرسیدنی دارد

نگشتی بوی گلشن دود گلخن می توانی شد

به هر رنگی که باشد در جهان گردیدنی دارد

به هر عنوان تسلی می دهد دل را اسیر او

خیال گریه چون زور آورد خندیدنی دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

به ذوق آشتی از دوستان رنجیدنی دارد

بساط دوستداری چیدن و واچیدنی دارد

اگر نتوان بر آن زلف سیه چون شانه پیچیدن

به یاد او دل شبها به خود پیچیدنی دارد

نشویی گر به شبنم گرد راه این غریبان را

[...]

اسیر شهرستانی

نیاز عشق پیش از آشتی رنجیدنی دارد

دلی دارم که در هر دیدنی وادیدنی دارد

عجب گل چیدنی دارد بهار سینه صافیها

بهار سینه صافیها عجب گل چیدنی دارد

زخاکم لاله می روید ز اشکم غنچه می خندد

[...]

جویای تبریزی

گل فیض از ریاض حسن زاهد چیدنی دارد

چرا می پوشی از حق چشم، باطل دیدنی دارد

که با چشم سخن گویت تواند بود همدستان

سرت گردم زبان ناز هم فهمیدنی دارد

گره بیگانه است از جبههٔ گل شوخ من واشو

[...]

بیدل دهلوی

مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد

که همچون مو خط پیشانی‌ام بالیدنی دارد

خیال توست دل را ساغر تکلیف معشوقی

ز پهلوی جمال آیینه‌ام نازیدنی دارد

چه سحر است اینکه دیدم در نیستان از لب نایی

[...]

قصاب کاشانی

به چشم عبرت اوضاع جهان گر، دیدنی دارد

به روز خویشتن چون صبح هم خندیدنی دارد

ز نقش نرد نتوان جمع کردن خاطر خود را

چو چیدی مهره را آن‌قدر هم برچیدنی دارد

توکل گرچه در کار است اما از پی روزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه