گنجور

 
اسیر شهرستانی

همای گرد مجنون تو پرواز آشیان گردد

مبادا صید دام موجه ریگ روان گردد

خیال نقش پایت دام هوش گلستان گردد

هوای جلوه گاهت قبله سرو روان گردد

نسیمی می وزد بر کشته شوق از مغیلانی

غبار کاروان مصر اگر یوسف نشان گردد

پرش از غیرت بیشرمی نظاره می سوزد

پری دانسته از چشم نظر بازان نهان گردد

بیابان جنون بتخانه چین است پنداری

غبار چشم آهو کاروان در کاروان گردد

ز سیمای شکوه آرمیدن می توان دیدن

شکست دل صدای شهپر روحانیان گردد

شب قدر وصالت کعبه صبح است پنداری

که برگرد حریمش در لباس حاجیان گردد

همای ما اسیر از بی نیازی بال و پر دارد

کجا چشمش سفید از آرزوی استخوان گردد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد

گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد

نشانی باشد آنکس را در آن دیده که هر ساعت

نشان بی‌نشانی را نشان او نشان گردد

به گاه دیدن از دیدن به گاه گفتن از گفتن

[...]

عبدالقادر گیلانی

دل ناشاد من شاید که روزی شادمان گردد

ولی مشکل که آن نامهر هرگز مهربان گردد

مرا گر شادی ای در دل رسد ناگه بدان ماند

که درشهری غریبی آیدوبی خانمان گردد

چنین که امروز زان بدخو بلا انگیز میبینم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

سپاهان رابهریک چنددولتها جوان گردد

هوایش عنبر افشاند،زمینش گلستان گردد

زخارستان اندوهش گل عشرت ببار آید

درودیوارش از شادی بهشت جاودان گردد

هواهایی ز دلگیری چورای دشمنان تیره

[...]

امیرخسرو دهلوی

سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گردد

به هر برجی خیالی ده که خورشید روان گردد

چه شکل است آن ز بهر کشتن خلقی بنامیزد

گه از دزدیده بنماید گه از شوخی نهان گردد

ز حسن خود چه در سر می کنی باد، ای درخت گل

[...]

صائب تبریزی

زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد

زآتش رشته های شمع با هم یکزبان گردد

زکوه غم مترسان سینه دریادل ما را

که این بار گران برکشتی ما بادبان گردد

تماشای رخش بی پرده از چشم که می آید؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه