عشق ساغر داده شوق تشنه دیدار مرا
خواب آسایش نبیند چشم بیدار مرا
هر نفس از ساغر اشکم بهاری تر دماغ
خوی او برخود شگون دانسته آزار مرا
بی محبت سازی از مطرب جدا افتاده ام
ناله ای هردم پریشان می کند تار مرا
هرکف خاکسترم رنگ بهار دیگر است
بوی گل آتش به دامن می زند خار مرا
چون شرر در پرنیان شعله خوابم می برد
دیده گلشن ندارد بخت بیدار مرا
حاصلم را باغبان پیش از دمیدن دیده بود
سبزکرد از سایه مژگان غم خار مرا
از گره خالی مبادا رشته کارم اسیر
تا دگر از سبحه نشناسند زنار مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و دلتنگی است. شاعر از شوق و عطش خود برای دیدار محبوب سخن میگوید و مینویسد که چشمانش هرگز آرامش نخواهند داشت. هر لحظه از اشک او بویی تازه و بهاری دارد و حس میکند که خود را از محبت بینصیب یافته است. او در نهایت احساس میکند که غم و درد در زندگیاش همچون خار، او را آزار میدهد و اگرچه زندگیاش پر از رنج است، اما همچنان به عشق و زیباییها امید دارد.
هوش مصنوعی: عشق به من شوق دیدار را داده و من به شدت تشنهام. چشمانم هرگز آرامش نخواهند دید و خواب راحتی ندارند.
هوش مصنوعی: هر نفس که از چشمم اشک میریزد، بهاریتر از آنچه هست، میتراود. او (محبوب) بر خود خوشحال است و آزار من را به فال نیک گرفته است.
هوش مصنوعی: بدون عشق و محبت، از ساز و نوازندگی جدا شدهام و هر لحظه، صدایی پریشان در وجودم طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: هر دانه خاکستری که از من باقی مانده، نشانهای از زندگی و بهار جدیدی است، و بوی گل، آتش عشق و احساسات من را شعلهور میکند و زخمها و خراشهای قلبم را میسوزاند.
هوش مصنوعی: حالش به گونهای است که مثل شعلهای در پارچه نرم، خوابش میبرد و نمیتواند حواسش را جمع کند. او در جایی نیست که بتواند بیدار و هوشیار باشد، چون شانس و نعمتش مانند یک باغ زیبا نیست.
هوش مصنوعی: محصول من را باغبان قبل از طلوع خورشید سرسبز کرده بود، زیرا سایه مژگان غم، خارهای زندگیام را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: نگذار که مسائل و مشکلات زندگی، کار من را به بند بکشد، تا دیگران نتوانند به راحتی من را با نشانههای ظاهریام بشناسند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای فلک خوش کن به مرگ من دل یار مرا
دلگران از هستیم مپسند دلدار مرا
ای اجل چون گشتهام بار دل آن نازنین
جان ز من بستان و بردار از دلش بار مرا
ای زمانه این زمان کز من دلش دارد غبار
[...]
نیست تاب درد غربت جان افگار مرا
با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا
دارد از تار نفس زنار، نفس کافرم
تا دم آخر گسستن نیست زنار مرا
دست می شوید ز کار گل به آب زندگی
[...]
بیتپش آرام کی باشد دل زار مرا
ذوق جستن زنده دارد نبض بیمار مرا
من کجا و اینقدر تاب تزلزلهای عشق
عطسة گل میکند اشفته دستار مرا
شکوة نازکدلان از برگ گل نازکترست
[...]
شاد کن از وصل یارب جان افگار مرا
صحت کامل عنایت ساز بیمار مرا
چون کمان روزی که پشت من ز پیری خم شود
حلقه گوش جوانان ساز گفتار مرا
چشم زارم را مطیع نفس بی پروا مکن
[...]
بی طلب آورد مستی دوش دلدار مرا
آن گل خودرو چه رنگین کرد گلزار مرا
در بهاران بسکه لبریز طراوت شد چمن
نکهت گل موج سیلاب ست دیوار مرا
گشته هر برگ گلی بر آتش دل دامنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.