گنجور

 
اسیر شهرستانی

کجا بی‌کاوش دردی صد چاک می‌زیبد

هلاک تشنگی را دیده کی نمناک می‌زیبد

لباس اهل دل هم نیست از کیفیتی عریان

کسی گر خرقه‌ای پوشد ز برگ تاک می‌زیبد

به خام افتاده‌ام من التفاتی گوشه چشمی

شکار سرگرانی را نگه فتراک می‌زیبد

سبک‌روح محبت همچو شبنم گل کند منزل

نشیمن صورت دیوار را از خاک می‌زیبد

اسیر از خاطر ما نگذرد هشیار آن بدخو

قیامت‌جلوگی را روی آتشناک می‌زیبد

 
sunny dark_mode