|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به احساسات عمیق و دردناک عشق و فراق اشاره میکند. او بیان میکند که درد بیدرمانش تنها داروی تسکیندهنده اوست و مرگ برای او همراه با تلخیای است که همچون شراب دردناک است. او به مجنون اشاره میکند که چشمانش به خاک افتاده و در جستجوی عشق گمشدهاش در بیابان به سر میبرد. تنها چیزی که در دلش جا دارد، خیال زلف معشوق است و دریا را به عنوان نمادی از دام عشقش توصیف میکند. در نهایت، او اشک خود را نشانهای از محبت میداند و عشق را به عنوان قبلهای برای آتش پرستان جلوه میدهد.
هوش مصنوعی: دردی که درمان ندارد، برای او مانند دارویی است که جانش را آرام میکند. تلخی مرگ، برای او مانند شراب خالصی است که دردش را تسکین میدهد.
هوش مصنوعی: چشمهای دیوانه همچون ظرفهایی هستند که در بیابان، به دنبال تصویر و نشانهای از معشوق گم-name خود میگردند.
هوش مصنوعی: جز خیال زلف او در دل من هیچ چیز دیگری جا نمیگیرد. این موج دریا، نشانه حلقههای دام اوست.
هوش مصنوعی: آبروی افرادی که در عشق و محبت پاک و بیآلایش هستند، به خاطر اشکهای ماست، و سرمنزل کسانی که به آتش عشق میسوزند، چهره آتشین و جذاب اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست
خرده انجم سپند روی آتش فام اوست
ذکر او دل زنده دارد چرخ مینا رنگ را
جان این فیروزه در دست خواص نام اوست
صبح محشر انتظار جلوه او می کشد
[...]
خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،رام اوست
تا ز هستی کنده یی دل را، نگین نام اوست
تا بفکر خویش افتادیم، صید او شدیم
هر به خود پیچیدن ما، حلقه یی از دام اوست
یاد او در خاطرم آسوده نتواند نشست
[...]
نشئهٔ آب حیات از لعل شکرکام اوست
هر دو عالم را فصاحت بستهٔ دشنام اوست
آفتاب از پرتو عکسش نشانی می دهد
ساغر سرشار معنی، جرعه سنج جام اوست
خویش را همرنگ زلفش گفت و عنبر شد خجل
[...]
داور گیتی که تاج آفرینش نام اوست
وین همه ادوار گردون آنی از ایام اوست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.