کشته ناز تو کی با کش ز طعن دشمن است
زخم تیغت چون حمایل شد دعای جوشن است
خویش را هر چند عاقل می نمایم در لباس
خون صد چاکم فزون در گردن پیراهن است؟
گر بود چشم تری گرد کدورت توتیاست
خاک شورانگیز غربت سرمه چشم من است
گردن مینا به مستان نامه سربسته است
خون مکن زاهد دل ما را که مضمون روشن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به بررسی درد و رنج ناشی از عشق و جدایی میپردازد. او به طعنههای دشمنان اشاره میکند و بیان میکند که زخمهای عشقش بسیار عمیقتر از آن است که به نظر میرسد. در عین حال، او سعی میکند خود را عاقل و منطقی نشان دهد، اما در درونش دردی عمیق وجود دارد. شاعر همچنین به کنایه میگوید که زیبایی و خشونت عشق او همچنان ادامه دارد و از زاهدها میخواهد که دل او را بیشتر نشکنند، چرا که عشق حقیقتی روشن و ناب است.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث میشود که هیچ کس نتواند به من آسیب برساند، زخمهایی که از دشمن میخورم به مانند دعاهایی است که از تو میخواهم و مرا محافظت میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که به ظاهر خود را فردی خردمند نشان میدهم، اما در دل و جانم درد و رنج فراوان دارم. این زخمها و رنجها همچنان در درون من باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: اگر چشمی پر از اشک باشد، غم و اندوه تو مانند توت سیاه است، و آن خاکی که از غربت و دوری به وجود آمده، همان سرمهای است که در چشمان من نشسته است.
هوش مصنوعی: شعری درباره این است که زیبایی و جذابیت مستان و مینا به گونهای است که نمیتوان آن را پنهان کرد. زاهدان و مردم عادی نباید دلسوزی کنند و بر دل ما بزنند، زیرا موضوع و حقیقت این احساسات کاملاً واضح و روشن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است
زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است
تاکه او را جوشن است از تیره شب بر طرف ماه
راز من در عشق او پیدا چو روز روشن است
تا گلی نو بشکفد هر ساعتی بر روی او
[...]
تا خیال آن بت قصاب در چشم من است
زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ
بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است
جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم
[...]
اینزمان کز آسمان تابنده ماه بهمن است
زال زرگر نیست آتش از چه تیغش زاهن است
آتش اندر خرمن ما زد رخت وین روشن است
خال مشکین تو بر رخ دانه ای زین خرمن است
آن رخ نازک چو آب از دیده رفت اما هنوز
نقش خالت چون سیاهی مانده در چشم من است
تو مرا چشمی و تا بر بام و روزن آمدی
[...]
نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است
لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است
حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع حسن
قصه جانسوزی پروانه حرفی روشن است
دست چون در خون من دارد! اگر با دیگری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.