ساغر باده شرمسار من است
عیش زندانی بهار من است
تشنه بیقراریم چو سپند
گره سوختن به کار من است
باده پیماست هر زمان با غیر
نتوان گفت یار یار من است
تا در آن آستانه خاک شدم
آسمان تشنه غبار من است
مطلبم غیر نامرادی نیست
عشق امید روزگار من است
شده ام تا عزیز کرده عشق
خوشدلی ننگ اعتبار من است
آشنایان جگر خراشانند
هر که بیگانه تو یار من است
سوختم زان نگه چو شمع اسیر
شعله لوح سر مزار من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.