گنجور

 
اسیر شهرستانی

قطع نظر جزای دل بدگمان خوش است

تیغ نهان گداز طراز میان خوش است

اکسیر آبروست سفر در رکاب عشق

پرواز گوهر از صدف آشیان خوش است

آخر دچار تیر تو شد استخوان من

بال هما گشادن بال کمان خوش است

گل گل شکفته مجلس نیرنگ روزگار

تا هست حرف صافدلی در میان خوش است

در زیر چرخ وسعت یک انتعاش نیست

پرواز بال بسته در این گلستان خوش است

زنجیر را چو تار نفس پاره می کند

دیوانه ای است دل که به بند زبان خوش است

راز نهان ز صفحه سیما نخواندگان

آن دل که نیست خون شده امتحان خوش است

دیوانگی است دامش و زنجیر دانه اش

صیاد ما پری است ز مردم نهان خوش است

امشب که چشم شوخ تو خوابش نمی برد

تا حشر اگر اسیر شود قصه خوان خوش است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ادیب صابر

گر باده (با) مشافهه دوستان خوش است

جای چمانه بر چمن بوستان خوش است

گلهای بوستان چو رخ دوستان ماست

پس بوستان ما زرخ دوستان خوش است

گیتی جوان شد از سر و پیری گرفت می

[...]

هلالی جغتایی

دل‌های مردمان به نشاط جهان خوش است

در دل مرا غمی‌ست، که خاطر به آن خوش است

چون نیست خوشدل از تن زارم سگ درش

سگ بهتر از کسی، که به این استخوان خوش است

خوش نیست چشم مردم بیگانه جای یار

[...]

صائب تبریزی

از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است

از تیر راستی و کجی از کمان خوش است

تغییر رنگ خوش بود از روی شرمگین

در چشم اهل دید بهار و خزان خوش است

جوش گل است در قفس ما تمام سال

[...]

صفایی جندقی

در بزم عشق باده سرشک روان خوش است

جای سرود و مطرب ما را فغان خوش است

با روی زرد ناله ی دل زارتر نگو

مرغ مرا بهار نوا در خزان خوش است

از گلبن تو دیده ندوزم ز خار غیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه