دلهای مردمان به نشاط جهان خوش است
در دل مرا غمیست، که خاطر به آن خوش است
چون نیست خوشدل از تن زارم سگ درش
سگ بهتر از کسی، که به این استخوان خوش است
خوش نیست چشم مردم بیگانه جای یار
چون یار من پریست ز مردم نهان خوش است
از درد ناله کردم و درمان من نکرد
گویا دلش به درد من ناتوان خوش است
سلطان ملک هستی باشد خیال دوست
این سلطنت به کشور ما جاودان خوش است
ناصح، عمارت دل ویران ما مکن
بگذار تا خراب شود، کآنچنان خوش است
بر آستان یار هلالی نهاد سر
او را سر نیاز بر این آستان خوش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تضاد بین شادی و غم میپردازد. او میگوید که دلهای مردم به خوشی و نشاط زندگی خوش است، اما او خود در دل غمی دارد که به آن خوش است. او به شباهت خود با سگی اشاره میکند که از وضعیت زار خود ناراحت است. همچنین میگوید که چشمش به یار است و خوشیاش در وجود یار نهفته است. شاعر از درد و رنجش ناله میکند، اما نشان میدهد که این درد هم به نوعی برایش خوشایند است. او به محبت و خیال دوست به عنوان نوعی سلطنت اشاره میکند و در نهایت به ویرانی دلش اشاره میکند و میگوید که بهتر است دلش خراب بماند زیرا در این خرابی خوشیای وجود دارد. در انتها، او سر خود را به نشانه نیاز بر آستان یار میگذارد و این عمل را خوشایند میداند.
هوش مصنوعی: دلهای مردم به خاطر زیباییهای دنیا شاد است، اما من در درونم غمی دارم که به نوعی برایم خوشایند است.
هوش مصنوعی: وقتی که از زندگی ناامیدم و حال خوشی ندارم، حتی سگ هم از من بهتر است، چون او به این استخوانی که دارد راضی است.
هوش مصنوعی: چشم مردم بیگانه به جای دیدن محبوبم خوشایند نیست؛ چون محبوب من همانند پری است و از چشم دیگران پنهان مانده.
هوش مصنوعی: از درد و رنج خود فریاد زدم، اما کسی به من کمک نکرد. به نظر میرسد او از دیدن درد من دلش شاد است.
هوش مصنوعی: در اینجا به طور غیرمستقیم بیان میشود که خیال و محبت دوست همچون پادشاهی بر دل و زندگی انسان است، و این احساس، باعث خوشبختی و طول عمر در زندگی فرد میشود. به نوعی، وجود این محبت و خیال به کشور روان انسان، زیبایی و شادابی میبخشد و آن را جاودانه میکند.
هوش مصنوعی: ای نصیحتگر، به دل ویران ما رسیدگی نکن و بگذار آن را ویرانتر کنی، زیرا این خراب بودن حال و هوای خاص خودش را دارد و خوشایند است.
هوش مصنوعی: سر خود را بر درگاه محبوب گذاشت و با دلخواست به آنجا ناز میکند. در واقع، بودن در آن مکان با محبوب بسیار دلنشین و خوشایند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر باده (با) مشافهه دوستان خوش است
جای چمانه بر چمن بوستان خوش است
گلهای بوستان چو رخ دوستان ماست
پس بوستان ما زرخ دوستان خوش است
گیتی جوان شد از سر و پیری گرفت می
[...]
از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است
از تیر راستی و کجی از کمان خوش است
تغییر رنگ خوش بود از روی شرمگین
در چشم اهل دید بهار و خزان خوش است
جوش گل است در قفس ما تمام سال
[...]
قطع نظر جزای دل بدگمان خوش است
تیغ نهان گداز طراز میان خوش است
اکسیر آبروست سفر در رکاب عشق
پرواز گوهر از صدف آشیان خوش است
آخر دچار تیر تو شد استخوان من
[...]
در بزم عشق باده سرشک روان خوش است
جای سرود و مطرب ما را فغان خوش است
با روی زرد ناله ی دل زارتر نگو
مرغ مرا بهار نوا در خزان خوش است
از گلبن تو دیده ندوزم ز خار غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.