بسکه سودای تماشای تو پنهان در سر است
هر سر موی مرا پرواز مژگان در سر است
از دل آرام سیماب جنون پرداز من
چشمه آیینه را آشوب توفان در سر است
جذبه بی اختیارم تا کجا خواهد کشید
پای در زنجیر و سودای بیابان در سر است
در به روی شام من صبح از شفق وا می کند
مشت خاکم را هوای ابر نیسان در سر است
رنگ گل بال شکفتن می زند از خار من
بخت آلوده را شوق گلستان در سر است
استخوانم را هما تعویذ عزت می کند
نشئه محرومیم از خام یاران در سر است
سایه خاری به خاکم نشکند طرف کلاه
داغ بی اقبالیم زین کج کلاهان در سر است
شعله رنگ سوختن می بارد از خاشاک من
بر زمین افتاده او را نگهبان در سر است
می توانم ساخت از لخت جگر عمری کباب
چون اسیرم تا می گلرنگ احسان در سر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.