|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره لذتهای زندگی و اهمیت نوشیدن شراب به عنوان نمادی از خوشی و سرزندگی است. شاعر به پسر میگوید که برای رسیدن به شادی و شادابی، لازم است خود را از یخ و سکون رها کند و در آتش عشق و زندگی بسوزد. او همچنین به دوستش تأکید میکند که در دنیا چیزی مانند این نعمت وجود ندارد و هر فردی بینظیر است. در نهایت، پیام اصلی شعر به استقبال از زندگی و لذت بردن از لحظات آن اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای پسر، وقتی که تو از جام شراب لذت میبری، باید بدان که این لذت و حال خوب به خاطر وجود می در جام است؛ وگرنه هیچ چیز نمیتواند جام را با می یکی کند.
هوش مصنوعی: اگر ساقی به تو بخششی کند، به تو اجازه میدهد که در میخانه نوشی بنوشی و بگوید که زمان شادی فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: گرم و پرانرژی باش و همچون آتش بدرخش تا به مانند آب یخ نمانی و حرکت نداشته باشی.
هوش مصنوعی: در هیچ یک از دو دنیا هیچ کس جز تو برای من وجود ندارد، ای عزیز. چگونه میتوانم مانند تو را در برابر خودم ببینم؟
هوش مصنوعی: در تمام جهان، نعمتهای خداوند تنها یکی است و نمیتوان مثالی برای آن پیدا کرد، همچنین نمیتوان مشابهی برای خودم یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب زمستان بود، کپی سرد یافت
کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت
کپیان آتش همی پنداشتند
پشتهٔ هیزم برو بر داشتند
ما کلف الله نفسا فوق طاقتها
ولا تجود ید الا بما تجد
تا سنائی کیست کاید بر درت
مجد کو تا گویدش کز راه برد
نام او میدان و نقشش را مبین
[...]
دست تو بر هشت جنت مطلق است
بر سر هفتم فلک پای تو باد
پند آن پیر مغان یاد آورید
بانگ مرغ زند خوان یاد آورید
دجله دجله تا خط بغداد جام
می دهید و از کیان یاد آورد
خفتگان را در صبوح آگه کنید
[...]
بیخودی میگفت در پیش خدای
کای خدا آخر دری بر من گشای
رابعه آنجا مگر بنشسته بود
گفت ای غافل کی این در بسته بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.