نظری میکنم و وجه خدا میبینم
روی آن دلبر بیروی و ریا میبینم
بر جمالش همگی صورت جان مینگرم
وز کمالش همه تن لطف و وفا میبینم
نه به خود مینگرم صنع خدا تا دانی
بلکه من صنع خدا را به خدا میبینم
ترک آن قامت و بالاش نگویم به بلا
گرچه از قامت و بالاش بلا میبینم
مردم دیدهٔ ما غرقه به خون نظرند
هر طرف مینگرم چشمهٔ لا میبینم
صوفی صومعهٔ خلوت معنی شدهام
لاجرم صورت می صاف و صفا میبینم
جان سید شده آیینهٔ جانان به یقین
عشق داند ز کجا تا به کجا میبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با نگاهی عمیق به خدا و جمال او مینگارد. او به جای تمرکز بر خود، نشانههای خدا را در آفرینش مشاهده میکند و از زیباییهای او لذت میبرد. شاعر به بیان این موضوع میپردازد که در هر چیز، جلوهای از خداوند را میبیند و به زیبایی و کمال الهی توجه دارد. او حتی در برابر مشکلات و دردها، همچنان زیبایی را میبیند و به حقیقت عشق و ارتباط عمیق با خدا اشاره میکند. در نهایت، شاعر از اینکه وجودش به آینهای برای محبوب تبدیل شده، سخن میگوید و به سفر طولانی عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من نگاهی میکنم و زیبایی خدا را در چهره آن معشوق میبینم، اما در چهرهای که خود را میآراید و به تظاهر میپردازد، فقط فریب و ریا را مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: من به زیبایی او نگاه میکنم و در اوجم میتوانم روح و جان را ببینم، و از کمال او همه جا نشانههای مهربانی و وفاداری را مییابم.
هوش مصنوعی: من به خودم نگاه نمیکنم تا بفهمی که خدا چه ساختاری را خلق کرده؛ بلکه من خلاقیت خدا را در خود خدا میبینم.
هوش مصنوعی: من هرگز از زیبایی و لطافت او سخن نمیگویم، حتی اگر دچار مشکلات و دردسرهایی به خاطر آن باشم.
هوش مصنوعی: مردم در اطراف ما به شدت دچار درد و رنج هستند و هر جا که نگاه میکنم، نشانههای عمیق مشکلات و ناامیدی را مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: من به نوعی به یکی از کسانی تبدیل شدهام که در گوشهای از زندگی خود به تفکر و خودشناسی مشغولاند، به همین دلیل توانستهام روح و باطن خود را پاک و روشن ببینم.
هوش مصنوعی: روح سید، به وضوح، درخشش معشوق را نشان میدهد. عشق به خوبی میداند که از کجا شروع میشود و تا کجا ادامه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در خراباتِ مُغان نورِ خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای مَلِکُالْحاج که تو
خانه میبینی و من خانهخدا میبینم
خواهم از زلفِ بُتان نافهگشایی کردن
[...]
پرتو روی تو از روی صفا میبینم
مردم چشم تو در عین حیا میبینم
در لبت مینگرم، جوهر جان مییابم
در رخت مینگرم، صنع خدا میبینم
شام گیسوی تو یا ملک ختن مینگرم؟
[...]
باز در دیر بتی عشوهنما میبینم
کاهل دین را ز وی آشوب و بلا میبینم
زاهدا منع مکن چون نگرم در رخ او
عیبِ این چیست که در صُنع خدا میبینم
من و مایی نبود در رَهِ وحدت هُش دار
[...]
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش
که من این مسأله بی چون و چرا میبینم
تا که خود را ز بر دوست جدا میبینم
مبتلای غم و در بند بلا میبینم
دل و جانم اگر از عشق فنا شد، غم نیست
که بقای همه را من به فنا میبینم
میندانم به حقیقت که چه باشد در عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.