گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نقطه ای در الف هویدا شد

الفی در حروف پیدا شد

ذات وحدت به خود ظهوری کرد

کثرتش از صفات و اسما شد

نقطه سه جمع شد الف گردید

ذات و فعل و صفت به یکجا شد

مه ز خورشید آشکارا گشت

الف از نقطه هم هویدا شد

از الف چون حروف باقی زاد

صورت و معن ای هویدا شد

نقطه ای در الف پدید آمد

وحدت و کثرت آشکارا شد

ماه جان است این الف به یقین

بیست و هشتش منازل اینها شد

عشق و معشوق و عاشق ای عارف

همچو موج و حباب و دریا شد

نظری کن که غیر یک شی نیست

گرچه اندر ظهور اشیا شد

لیس فی الدار غیره دیّار

دیده ما به عین بینا شد

اول و آخر حروف بگیر

تا بدانی ندا چرا یا شد

ظاهر و باطن اول و آخر

این همه اسم یک مسما شد

علم یک نقطه ایست دریابش

داند آن هر کسی که از ما شد

نکته ای گفتمت در این معنی

صورت آن مرا چو حلوا شد

الف و واو و نون عیان گشتند

دو جهان زین سه حرف یکتا شد

نور و عقل و قلم که فرمودند

این رموزیست گفتهٔ ما شد

خال مشکین که بر رخش پیداست

آدمش چون بدید شیدا شد

نطفه گویا به حرف شد لیکن

نعمت الله به نطق گویا شد

 
 
 
مسعود سعد سلمان

بوستان با سپهر همتا شد

که پر ز شعری و ثریا شد

کوه چون تکیه گاه خسرو گشت

دشت چون بزمگاه دارا شد

باد رنگ ابر نقشبندی کرد

[...]

وطواط

چمن باغ پر ثریا شد

خار و خارا عقیق و مینا شد

پیر گشته شد جهان ، ز سعی بهار

بنگر از سر چگونه برنا شد ؟

باغ خرم نبود ، خرم گشت

[...]

حمیدالدین بلخی

شب من زین حدیث یلدا شد

رشته صبرِ بنده یکتا شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه