به عاشقان خود بنما جمال عالم آرا را
که دل پر خون شد از شوق تو مشتاقان شیدا را
توهم ای عقل نامحرم برون شو از سرای دل
که از بهر خیال دوست خالی می کنم جا را
بیا جانا اگر خواهی تماشای لب آبی
نشین بر گوشۀ چشم و ببین این موج دریا را
فضای دلگشا دادند از فیض رخت لیکن
نشین بر دیده گه گاه و ببین سرچشمه ما را
سگ کویش به تنگ آمد ز آه و نالهات هرشب
برو ای شاهدی یک شب ببر زین کوچه غوغا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیبایی معشوق میپردازد و از معشوق میخواهد که خود را به عاشقان نشان دهد و آنان را تحمل درد و شوقی که دارند، تسکین بخشد. شاعر به عقل میگوید که از دل دور شود، زیرا دل جایگاه عشق است. او از معشوق دعوت میکند که در کنار او نشسته و زیباییها را تماشا کند. شاعر همچنین به طرفدارانی که از فراق معشوق ناله میکنند اشاره میکند و خواستار حضور معشوق در زندگیاش میشود تا به این اوضاع خاتمه دهد.
هوش مصنوعی: به عاشقان خود نشان بده شکل زیبای عالم را، زیرا دلهای پر از عشق و خون شده آنها به شدت در انتظار دیدار تو هستند.
هوش مصنوعی: ای عقل نا آشنا، از دل من بیرون برو؛ زیرا من برای خیال و یاد دوست، جای خاصی خالی کردهام.
هوش مصنوعی: بیا دوست عزیز، اگر میخواهی زیبایی لب آبی را ببینی، بر لبه چشم بنشین و این موجهای دریا را تماشا کن.
هوش مصنوعی: دلگشا و با آرامش شدهام به خاطر وجود تو، اما ای کاش گاهی بر چشمانم بنشینی و ببینی که منبع و سرچشمهام کجاست.
هوش مصنوعی: سگ در کوچهات از غم و نالههای تو به تنگ آمده است. ای شاهد، یک شب این هیاهو و سر و صدا را از این کوچه بردار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.