ای چشم من از رخ تو روشن
چشمی به کرشمه بر من افگن
اکنون که به دیدن تو ما را
شد چشم چو آب دیده روشن
جان و دل و عقل هر سه هستند
در عشق تو چون دو چشم یک تن
ای مردم چشم دل خیالت
دارم ز تو من درین نشیمن
در جامه تنی چو ریسمانی
در سینه دلی چو چشم سوزن
دل در طلب تو هست فارغ
چون مردم چشم از دویدن
روی تو به نیکویی مه و نور
چشم من و خواب آب و روغن
شد چشم بدو زبان بدگوی
اندر حق تو ز همت من
نابینا همچو چشم نرگس
ناگویا چون زبان سوسن
ای دلبر دوست تو همی باش
ایمن پس ازین ز چشم دشمن
تا چشم بُوَد نهاده در سر
تا جان باشد نهفته در تن
از روی تو چشم برنداریم
کز روی تو جان ماست گلشن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از جود تو گشته تهی دست
وز صیت تو گوش آسمان
تا دستخوش جهان شدم من
در دست قناعتم ممکن
خود را به هزار فن گسستم
از همدمی جهان پر فن
تا پیشرو آتش اثیرست
[...]
در گردن خود رسن میفکن
من بِه باشم رسن به گردن
ای راحت روح و رامش تن
وصل تو طرب فزای و شیون
بر بوی لب تو عقل سر مست
وز رنگ رخ تو خانه گلشن
از شرم چو روی برفروزی
[...]
مال است و زر است مکسب تن
کسب دل دوستی فزودن
بستان بیدوست هست زندان
زندان با دوست هست گلشن
گر لذت دوستی نبودی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.