گنجور

 
۹۰۱

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰

 

... به روی گل دگران خرمند چون بلبل

تو از محبت او تا به کی فغان داری

چو عاشقان همه احوال خویش عرض کنند ...

سیف فرغانی
 
۹۰۲

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷

 

... ز چنگ عشق تو همچون رباب می نالم

چو دم دهیش نباشد نی از فغان خالی

در آن زمان که ز هستی خویش پر بودم ...

سیف فرغانی
 
۹۰۳

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴

 

... تابان بمهر تست برین منظر آفتاب

گردون ز بار عشق تو چندان فغان بکرد

کز بانگ او چو ماه رخت شد کر آفتاب ...

سیف فرغانی
 
۹۰۴

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

... ایا مقیم سرا زآن سفر همی اندیش

که از سرای برآید فغان که مسکین رفت

اگر چه جامه درد وارث و کند ناله ...

سیف فرغانی
 
۹۰۵

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

... نادیتهم و قلت هلموا لحبنا

در مقبلان فغان اتینا در اوفتاد

زآن دم که شمع صبح ازل شد فروخته ...

سیف فرغانی
 
۹۰۶

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

... نقطه عشق اگر پذیرد بسط

بت به مسجد فغان کنان برود

عشق خورشید و بود ما سایه است ...

سیف فرغانی
 
۹۰۷

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۲

 

... در چمن ناله کند مرغ جدا مانده ز یار

چون ز چنگ غمش آهنگ فغان پست کنم

خاصه این لحظه که صد ناله برآمد ز هزار ...

سیف فرغانی
 
۹۰۸

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

... گفتم که چو روی گل ببینم

کمتر کنم این فغان بسیار

شوق گل روی تو چو بلبل ...

سیف فرغانی
 
۹۰۹

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

... چو چنگ وقت سماع از میان زیورها

چو تو برقص درآیی کند فغان گوهر

ز بدو کون که عالم نبود ظاهر شد ...

سیف فرغانی
 
۹۱۰

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۰

 

... اگر همچو من از تو بویی بیاید

چو بلبل ز عشقت برآرد فغان گل

بباد هوای تو در روضه دل ...

سیف فرغانی
 
۹۱۱

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۴

 

... من اشتر دل اگر یابم ترا در گردن آویزم

جرس وار و کنم هردم ز درد دل فغان روشن

اگر خاک سر کویت دمی با سرمه آمیزد ...

سیف فرغانی
 
۹۱۲

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - در ستایش سلطان معزالدین اویس جلایری

 

... ای خسروی که روز نبرد از نهیب تو

کوه از فزع بنالد و دریا فغان کند

آه از دمیکه گرز و کمان تو با عدو ...

عبید زاکانی
 
۹۱۳

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در مدح جلال‌الدین شاه شجاع

 

... نمیرود همه شب چشم نرگس اندر خواب

ز بسکه بلبل شوریده دل فغان دارد

هنوز لاله نورسته ناشگفته تمام ...

عبید زاکانی
 
۹۱۴

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۵ - عرض شوق

 

... چو زلفش بیقراری پیشه کردم

فغان و آه و زاری پیشه کردم

ز مژگان اشگ خونین میفشاندم ...

عبید زاکانی
 
۹۱۵

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۲۵ - در صفت حال

 

... ندارد کار جز نیرنگ سازی

فغان زین حقه و زین حقه بازی

یکی از مؤبدی پرسید در راز ...

عبید زاکانی
 
۹۱۶

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۲۶ - در زوال وصال و شب فراق

 

... خروش از جان مرد و زن برآورد

فغان بر گنبد گردان رسانید

صدای ناله بر کیوان رسانید ...

عبید زاکانی
 
۹۱۷

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... عندالیان تا حکایت کرده زان بالا بلند

از درون سرو فریاد و فغان برخاسته است

گرد لب خال وخط او سینه ها از بسکه سوخت ...

کمال خجندی
 
۹۱۸

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

مرا گفتی برین در این فغان چیست

خروش بلبلان در بوستان چیست ...

کمال خجندی
 
۹۱۹

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

... بر بام هفت قلعه گردون ز بیدلان

هرشب فغان و ناله و فریاد می رود

اشک از دمشق دیده ز سودای مصر دل ...

کمال خجندی
 
۹۲۰

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

... چون نباید به چمن نعره زنان بلبل مست

از گل افتاد جدا ز آن به فغان می آید

قصه بار جداییست درین نامه رواست ...

کمال خجندی
 
 
۱
۴۴
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۱۸۰