سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰
... به روی گل دگران خرمند چون بلبل
تو از محبت او تا به کی فغان داری
چو عاشقان همه احوال خویش عرض کنند ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷
... ز چنگ عشق تو همچون رباب می نالم
چو دم دهیش نباشد نی از فغان خالی
در آن زمان که ز هستی خویش پر بودم ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴
... تابان بمهر تست برین منظر آفتاب
گردون ز بار عشق تو چندان فغان بکرد
کز بانگ او چو ماه رخت شد کر آفتاب ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷
... ایا مقیم سرا زآن سفر همی اندیش
که از سرای برآید فغان که مسکین رفت
اگر چه جامه درد وارث و کند ناله ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲
... نادیتهم و قلت هلموا لحبنا
در مقبلان فغان اتینا در اوفتاد
زآن دم که شمع صبح ازل شد فروخته ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۱
... نقطه عشق اگر پذیرد بسط
بت به مسجد فغان کنان برود
عشق خورشید و بود ما سایه است ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۲
... در چمن ناله کند مرغ جدا مانده ز یار
چون ز چنگ غمش آهنگ فغان پست کنم
خاصه این لحظه که صد ناله برآمد ز هزار ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴
... گفتم که چو روی گل ببینم
کمتر کنم این فغان بسیار
شوق گل روی تو چو بلبل ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۱
... چو چنگ وقت سماع از میان زیورها
چو تو برقص درآیی کند فغان گوهر
ز بدو کون که عالم نبود ظاهر شد ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۰
... اگر همچو من از تو بویی بیاید
چو بلبل ز عشقت برآرد فغان گل
بباد هوای تو در روضه دل ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۴
... من اشتر دل اگر یابم ترا در گردن آویزم
جرس وار و کنم هردم ز درد دل فغان روشن
اگر خاک سر کویت دمی با سرمه آمیزد ...
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - در ستایش سلطان معزالدین اویس جلایری
... ای خسروی که روز نبرد از نهیب تو
کوه از فزع بنالد و دریا فغان کند
آه از دمیکه گرز و کمان تو با عدو ...
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در مدح جلالالدین شاه شجاع
... نمیرود همه شب چشم نرگس اندر خواب
ز بسکه بلبل شوریده دل فغان دارد
هنوز لاله نورسته ناشگفته تمام ...
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۵ - عرض شوق
... چو زلفش بیقراری پیشه کردم
فغان و آه و زاری پیشه کردم
ز مژگان اشگ خونین میفشاندم ...
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۵ - در صفت حال
... ندارد کار جز نیرنگ سازی
فغان زین حقه و زین حقه بازی
یکی از مؤبدی پرسید در راز ...
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۶ - در زوال وصال و شب فراق
... خروش از جان مرد و زن برآورد
فغان بر گنبد گردان رسانید
صدای ناله بر کیوان رسانید ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
... عندالیان تا حکایت کرده زان بالا بلند
از درون سرو فریاد و فغان برخاسته است
گرد لب خال وخط او سینه ها از بسکه سوخت ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸
... بر بام هفت قلعه گردون ز بیدلان
هرشب فغان و ناله و فریاد می رود
اشک از دمشق دیده ز سودای مصر دل ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲
... چون نباید به چمن نعره زنان بلبل مست
از گل افتاد جدا ز آن به فغان می آید
قصه بار جداییست درین نامه رواست ...