ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۵۵
در چنگ غم تو دل سرودی نکند
پیش تو فغان و ناله سودی نکند
نالیم به ناله ای که آگه نشوی ...
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۷۲
... وصل تو من بی سر و پا می خواهم
فریاد و فغان و ناله ام دانی چیست
یعنی که تو را تو را تو را می خواهم
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۰۶
فریاد و فغان که باز در کوی مغان
می خواره ز می نه نام یابد نه نشان ...
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن
... بگفتش ز هر دو گسست است هوش
که این با فغانست و آن با خروش
بپیوسته بینم همی رایشان ...
... مرا مال رفتست و ماندست مهر
فغان زین ستم کارگردان سپهر
تو ای خاله بر من مخور زینهار ...
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۰ - چو گلشه سوی شام شد مستمند
... بخوابید در خیمه چون مردگان
شب تیره برداشت بانگ و فغان
برآورد با زن به یک جا خروش ...
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه
... ببارید از دیدگان آب شور
نیاسود هیچ از فغان و خروش
گهی شد ز هوش و گه آمد به هوش ...
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۵ - قصیده در شکایت از روزگار و یاد احباب
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم ...
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۶ - غزل
مها از روی خوبی شب برافکن
فغان و ناله در هر کشور افکن
کمند زلف دست افزار بگشای ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید
... سحرگاهان هزار آوا ز گلبن ناله برگیرد
چو بیدل عاشقی کز عشق یار اندر فغان باشد
درخت گل سپیده دم به هر بیننده بنماید ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در دعای به سلطان محمود غزنوی گوید
... هر ساعتی اندر دل و در خانه کفار
درد و فزع و ناله و فریاد و فغان باد
آراستن دین همه زان تیغ و سنانست ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - درمدح وزیر زاده جلیل ابوالفتح عبدالرزاق بن احمد بن حسن میمندی گوید
... که ناپسند بود نزد مردم هشیار
نهنگ از و به خروشست و دیو از و به فغان
پلنگ ازو به نهیبست و شیر ازو به فرار ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - در مدح خواجه عمیدابوالحسن منصور گوید
... مثال تیغش نقاش بر نگاشت بسنگ
ز سنگ خاست فغان و خروش و ناله زار
به نیزه کنگره برباید از حصار عدو ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۹ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید
... هم ز جیم سر زلف توخروش عشاق
همه ز دال سر زلف تو فغان ابدال
بوسه ای از لب تو خواهم و شعر از لب تو ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰ - درمدح یمین الدوله ابوالقاسم محمود بن ناصر الدین گوید
... کنون سپیده دمان فاخته ز شاخ چنار
چو عاشقان غمین برکشد خروش و فغان
نه باغ را بشناسی ز کلبه عطار ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴ - در حسب حال و ملال خاطر امیر یوسف و سه سال مهجور ماندن از خدمت او و شفاعت امیر محمد گوید
... بر آن بهانه که شعری براه خواهم خواند
بخانه در شد می دست بردمی به فغان
هنوز بر دلم ار بنگری گره گره است ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - نیز در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین گوید
... از بس ستم که جودتو برگنج تو کند
گنج تو هر زمان کنداز جود تو فغان
از مردمی میان جهان داستان شدی ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲ - در صفت خزان و مدح امیر ابوالمظفرنصر بن سبکتگین برادر سلطان محمود گوید
... هزاردستان دستان زدی بوقت بهار
کنون بباغ همی زاغ راست آه و فغان
هزار دستان امروز درخراسانست ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در مدح شمس الکفاة خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
... لاجرم بر در ایوان ملک مدح و ثناست
پیش ازین بود شبانرزی فریاد و فغان
ای به حری و به آزادگی از خلق پدید ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۲ - در مدح خواجه ابوالحسن حجاج، علی بن فضل بن احمد گوید
... مرا ببیند معشوق من بخندد خوش
چو او بخندد بر من فتد خروش و فغان
هر آینه که چو دل خستگان بنالد رعد ...
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶ - نیز در مدح خواجه فاضل ابوبکر حصیری ندیم سلطان گوید
... گر مثل گویم چشم تو بماند به دگر
هر زمان دست گرستن کنی و دست فغان
دوش باری چه سخن گفتم با تو صنما ...