تا پرنیان سبز بورن کرد بوستان
با مصمت سپید همی گردد آسمان
تابرگ همچو غیبه زنگار خورده شد
چون جوشن زدوده شد آب اندر آبدان
تا شنبلید زرد پدید آمده ست، گشت
نیلوفر کبود بآب اندرون نهان
تا بر گرفت قافله از باغ عندلیب
زاغ سیه بباغ در آورد کاروان
از برگ چون صحیفه بنوشته شد زمین
و زابر چون صلایه سیمین شد آسمان
رزبان ز بچگان رزان باز کرد پوست
بی آنکه بچگان رزانرا رسد زیان
باد خزان بجام مناقب (؟) کشید زر
نامهربانی از چه قبل کرد مهرگان
باد خزان از آب کند تخته بلور
دیبای زربفت در آرد ز پرنیان
بر صحن چشمها کند از سروهای سبز
وز مهرهای مینا دینار گون دهان
در زیر شاخه های درختان میان باغ
دینار توده توده کند پیش باغبان
من زین خزان بشکرم کاین مهرگان اوست
وز من امیر مدح نیوشد به مهرگان
میر جلیل سید یوسف کجا به فضل
پیداست همچو روز سپید اندر این جهان
نیکو دل و نکو نیتست و نکو سخن
خوش عادتست وطبع خوش او را و خوش زبان
از طبع و حلم اوست هوا و زمین مگر
ورنه چرا هوا سبکست و زمین گران
ای صورت تو بر فلک رادی آفتاب
وی عادت تو برتن آزادگی روان
در هستی خدای گروهی گمان کنند
وندر سخاوت تو نکرده ست کس گمان
جودست قهر گنج و ترا قهرمان هم اوست
برگنج خویش کس نکند قهر قهرمان
از بس ستم که جودتو برگنج تو کند
گنج تو هر زمان کنداز جود تو فغان
از مردمی میان جهان داستان شدی
جزداستان خویش دگر داستان مخوان
بس کس که در زمین ملکا خانمان نداشت
از خدمت خجسته تو شد به خانمان
من بنده را بتهنیت خدمت تو شاه
هر روز نامه دگر آید ز سیستان
جزمر ترا بخدمت اگر تن دو تا کنم
چون تار عنکبوت مرا بگسلد میان
شاها بصد زبان نتوان مر ترا ستود
بنده ترا چگونه ستاید بیک زبان
ای کاشکی که هر مو گردد زبان مرا
تا مدح تو طلب کنمی ازیکان یکان
از خدمت تو فخر و هم از خدمت تو جاه
از خدمت تو نام و هم از خدمت تو نان
ای یاد گار ناصر دین خدای و دین
از تو چنانکه بنده همه ساله شادمان
ز اندازه بیش فضل و هنر داری ای امیر
وآگه شده ست از هنر تو خدایگان
فرمان شاه باید اکنون همی که رو
وز بهر خویش را ز عدو کشوری ستان
تا ما بهفت ماه دگر خیمه ها زنیم
پیش سرای پرده تو گرد قیروان
کز بیم ناوک تو بمغرب بروز وشب
اندر تن عدو بهراسد همی روان
تیع تو ترجمان اجل گشت خصم را
خصمت سخن ز حلق نیوشد بترجمان
گرجان کشته گرد کشنده کند طواف
بس جان که در طواف بود گرد آستان
روزیکه تو بجنگ شوی روی تیغ تو
باغی کند پر از گل سوری و ارغوان
تیرت مگر که بر دل خصم تو عاشقست
کاندر جهد بسینه خصم تو هر زمان
تا نرگس شکفته نماید ترا بچشم
چون شش ستاره گرد مه ومه در آن میان
تا چون سمن سپید بود برگ نسترن
چون شنبلید زرد بود برگ زعفران
فرخنده باد روز تو و دولتت قرین
پاینده باد عمر تو و بخت تو جوان
سال تو فر خجسته و ایام تو سعید
عمر تو بیکرانه وعز تو جاودان
این مهرگان به شادی بگذار و همچنین
صد مهرگان بکام دل خویش بگذران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف زیباییهای طبیعت در فصل خزان و تاثیر آن بر دل و جان انسانها میپردازد. با آغاز فصل خزان، تغییرات چشمگیری در باغ و زمین رخ میدهد؛ برگها رنگ میبازند و زندگی جانوران تحت تاثیر قرار میگیرد. شاعر همچنین از مقام والای یک شخصیت برجسته به نام سید یوسف یاد میکند و او را با صفات نیکو مانند سخاوت، فضل و نیکی معرفی مینماید. در ادامه به ارتباط میان خدمت به این شخصیت و سعادت و خوشبختی مردم اشاره میشود و شاعر با بیانی پر از تعابیر زیبا، آرزو میکند که عمر و روزگار این شخصیت همیشه درخشان و پایدار باشد. در نهایت، شاعر به جشن مهرگان اشاره کرده و طلب خیر و خوشبختی برای همه دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیباییهای طبیعت اشاره شده است. وقتی که پرنیان سبز درختان و گیاهان در بوستان به وجود میآید، آسمان با رنگ سپید (احتمالاً اشاره به ابرها یا مه) پوشیده میشود. به طور کلی، تصویر زیبایی از هماهنگی عناصر طبیعت به وجود آمده است که نشاندهنده سرسبزی و طراوت محیط است.
هوش مصنوعی: زنگار و کثیفیهای سطحی از بین رفته و مانند زرهای که تمیز شده، تازه و درخشان شده است. آب هم مانند مایعی در دل آبادیها، زندگیبخش و شفاف است.
هوش مصنوعی: زردی شنبلید نمایان شده و نیلوفر آبی درون آب پنهان گشته است.
هوش مصنوعی: زمانی که قافله از باغ بعثت آغاز کرد، زاغ سیاه هم کاروانی را به باغ آورد.
هوش مصنوعی: زمین مانند یک کتاب است که از برگهای آن نوشته شده و آسمان به مانند زرهای نقرهای درخشان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زبان از سخنان کودکان رزان پرده برداشت، بدون اینکه به آن کودکان آسیبی برسد.
هوش مصنوعی: باد خزان به لیوانم ضربه زد و نشان از بینیازی و دوری از گلها و زیباییها آورد، کاش قبل از این، مهرگان و دوستیها را تجربه کرده بودم.
هوش مصنوعی: با وزش باد خزان، لوح بلورین که از پارچهی زربفت درست شده است، از آب بیرون میآید و بر روی پارچهی لطیف و نرم مینشیند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت چشمان اشاره دارد و تصویر زیبای طبیعت را به ما نشان میدهد. چشمان مانند سروهای سبزند و لبها به رنگ مهرههای مینا میدرخشند، که نمادی از زیبایی و ارزش است. به طور کلی، این توصیف از زیبایی ظاهری و دلربایی معشوق است.
هوش مصنوعی: در زیر درختان باغ، سکویی پر از پول و ثروت برای باغبان تجمع کرده است.
هوش مصنوعی: من از این فصل پاییز شادمانم که این مهرگان (روز مهر) متعلق به اوست و به خاطر من، امیر هنگام مهرگان با دقت به ستایش من گوش میدهد.
هوش مصنوعی: سید یوسف، از کجا میتوان نشانههای علم و فضیلت تو را دید؟ مثل روز روشن و واضح است که در این دنیا وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل او نیکو و نیتش خوب است، و سخنانش خوشایند و عادی است. او هم طبیعتی خوش دارد و هم زبانی شیرین.
هوش مصنوعی: خود طبیعت و صبر او موجب تعادل آسمان و زمین است؛ در غیر این صورت، چرا آسمان سبک و زمین سنگین است؟
هوش مصنوعی: تو مانند آفتاب بر آسمان میدرخشی و روح تو تجسم آزادی و رهایی است.
هوش مصنوعی: برخی از مردم در مورد وجود خدا نظری دارند و بر این باورند که در بخشش و سخاوت تو، هیچکس به اندازه کافی توجه نکرده است.
هوش مصنوعی: سخن از بخشش و سخاوت است. آنچه در دست توست را نمیتوان به آسانی از دست داد زیرا تو خود یک قهرمان هستی و تنها قهرمانان هستند که در برابر مشکلات میایستند. بنابراین، ثروت و داراییهای شخصی به خود قهرمانان تعلق دارد و هیچکس نمیتواند آنها را از قهرمانان بگیرد.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمی که از بخشش تو به وجود آمده است، ثروت تو همیشه در خطر است و هر بار که generosity تو بیشتر میشود، بیشتر عذاب میکشم.
هوش مصنوعی: تو در عالم زندگی، فقط داستان خودت را روایت کن و به خاطر دیگران به قصههایشان اشاره نکن.
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که در زندگی خود هیچ دارایی و جایگاهی نداشتند، با لطف و خدمات شایستهٔ تو به منزلت و آسایش رسیدند.
هوش مصنوعی: هر روز پیامی جدید از سیستان به تو، ای شاه، میرسد که من بندهات را به خاطر آن تبریک میگویم.
هوش مصنوعی: اگر من دو تن هم ایجاد کنم و خود را به خدمت تو رسانم، حتی اگر از قدرتی مانند تار عنکبوت هم برخوردار باشم، نمیتوانم خود را از این وضعیت رهایی بخشم.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با صد زبان هم نمیتوان تو را ستود، حال آنکه بندهات چگونه میتواند فقط با یک زبان تو را مدح کند؟
هوش مصنوعی: ای کاش که هر موی من تبدیل به زبانی شود تا بتوانم به ستایش تو از هر کس و ناکسی بپردازم.
هوش مصنوعی: از انجام وظیفه به تو، هم افتخار و هم مقام به دست میآید. از خدمت به تو نامی بر سر زبانها میافتد و همچنین روزی به دست میآید.
هوش مصنوعی: ای یادگار ناصرالدین خدا، دین تو به گونهای است که بنده هر سال به شادی میافتد.
هوش مصنوعی: ای امیر، تو فضیلت و هنر را بسیار فراتر از حد معمول داری و خداوندگارانی از هنر تو آگاه شدهاند.
هوش مصنوعی: حالا باید فرمان شاه را اجرا کرد، زیرا هر کس به خاطر خود، از دشمنان سرزمین میگیرد.
هوش مصنوعی: ما تصمیم داریم تا هفت ماه دیگر چادرهایمان را در نزدیکی خانه تو برپا کنیم و در آنجا اردو بزنیم، مانند دوری که دور درختان سیاه میچرخد.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از تیر تو، در روز به سمت مغرب میروم و شبها نیز در بدن دشمن به شدت میترسد و نگران است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که تو به مانند راهنمایی برای تقدیر و سرنوشت خود شدهای، چرا که دشمنانت نمیتوانند به درستی حرفهای تو را درک کنند و از آن بهره ببرند.
هوش مصنوعی: اگر کسی که در عشق به معشوق غرق شده است، کشته شود، دوری از معشوق او را به گشت و گذار در اطراف مکان محبوبش وادار میکند؛ زیرا هر انسان عاشق، در پیرامون حرم و آستان معشوقش، بارها جان خود را قربانی میکند.
هوش مصنوعی: روزهایی که تو در میان جنگ قرار گیری، بر دلت سبز میشود و پر از گلهای سرخ و بنفش میشود.
هوش مصنوعی: تیر عشق تو تنها زمانی به دل دشمنات نفوذ میکند که او هم به تو علاقهمند باشد؛ در غیر این صورت، او همیشه در تلاش است تا از تیر محبت تو دوری کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نرگس (گلی زیبا) باز شود و تو را با چشمش به تصویر بکشد، مثل شش ستارهای که در میان ماه قرار دارند.
هوش مصنوعی: برگهای نسترن به رنگ زرد و شبیه به گل زعفران هستند، در حالی که برگ سمن سپید به زیبایی خود درخشان و روشن است.
هوش مصنوعی: روز و روزگارت مبارک باد و خوشی و خوشبختی همواره همراهت باشد. عمرت پایدار و بختت همیشه جوان و شاداب باشد.
هوش مصنوعی: سال شما مبارک و روزهایتان خوش باشد. عمر شما بیپایان و عظمتتان ابدی است.
هوش مصنوعی: این روز مهرگان را به شادی بگذران و همچنین صد روز مهرگان را به دلخواه و خواستهی خود سپری کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.