گنجور

 
۳۵۸۱

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » نغمهٔ حسرت

 

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم ...

رهی معیری
 
۳۵۸۲

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » بار گران

 

... لاله بزم آرای گلچین گشت و گل دمساز خار

زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست

می کند هر قطره اشکی ز داغی داستان ...

رهی معیری
 
۳۵۸۳

رهی معیری » چند تغزل » ماه قدح‌نوش

 

... بینم بلا ز نرگس بیماری

دارم فغان ز غنچه خاموشی

دردا که نیست ز آن بت نوشین لب ...

... از من بگو بدان مه خرگاهی

آه و فغان من به فلک بر شد

سنگین دلت نیافته آگاهی

با آهنین دل تو چه داند کرد

آه شب و فغان سحرگاهی

ای هم نشین بیهوده گو تا چند ...

رهی معیری
 
۳۵۸۴

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۱ - کالای بی‌بها

 

سراینده ای پیش داننده ای

فغان کرد از جور خونخواره دزد

که از نظم و نثرم دو گنجینه بود ...

رهی معیری
 
۳۵۸۵

رهی معیری » رباعیها » دیار شب

 

جانم به فغان چو مرغ شب می آید

وز داغ تو با ناله به لب می آید ...

رهی معیری
 
۳۵۸۶

رهی معیری » ابیات پراکنده » آتش گل

 

... ز داغ و درد جدایی کجا خبر داری

تو را که دل به فغان جرس نمی سوزد

ز بس که داغ تو دارم چو لاله بر دل تنگ ...

رهی معیری
 
۳۵۸۷

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۲۲ - فتنه آذربایجان

 

فغان که آتش کین آشیان ما را سوخت

به غیر ناله نخیزد نوایی از دهنی ...

رهی معیری
 
۳۵۸۸

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۴۵ - کالای بی‌بها

 

سراینده ای پیش داننده ای

فغان کرد از جور خونخواره دزد

که از نظم و نثرم دو گنجینه بود ...

رهی معیری
 
۳۵۸۹

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۲ - شب من

 

بشب نخفته چشم کس ز ناله زارم

که تا سحر چو مرغ شب فغان بود کارم

ستاره در حیرت ز چشم بیدارم ...

رهی معیری
 
۳۵۹۰

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۶ - یار رمیده

 

... عتاب تو بشنیدم

فغان من نشنیدی

نگارا ...

رهی معیری
 
۳۵۹۱

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۷ - حاصل عشق

 

... چون ببینم رخ گل

برآرم فغان همچو بلبل

که یارب دمی در کنارم ...

رهی معیری
 
۳۵۹۲

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۸ - آذربایجان

 

... مطرب به شهناز شوری عیان کن آهنگ آذربایجان کن

بر خاک تبریز اشکی فرو ریز از فتنه گردون فغان کن

برگو که عشقت آذر به جان ها زد ...

رهی معیری
 
۳۵۹۳

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۲۰ - کاروان دشتی

 

... تنها ماندم تنها رفتی

چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود دور از یارم خون می بارم

فتادم از پا به ناتوانی اسیر عشقم چنان که دانی ...

... اشک آتشین ریزد

چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود دور از یارم خون می بارم

نه حریفی تا با او غم دل گویم ...

... از محفل ما چون دل ما سوی کجا رفتی تنها ماندم تنها رفتی

به کجایی غمگسار من فغان زار من بشنو و بازآ بازآ

از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو و بازآ بازآ سوی رهی ...

رهی معیری
 
۳۵۹۴

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۲۴ - دریای غم

 

... چون تار مویت شکستی دلم را

فغان کز محبت نداری نصیبی

سراپا فریبی ...

رهی معیری
 
۳۵۹۵

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۲۷ - من آن ناله بی اثرم

 

... به گوش تو ناآشنایم من

از فغانم اثر میگریزد

وز شب من سحر میگریزد ...

... که در آتش از داغ و دردم من

از فغانم اثر میگریزد

وز شب من سحر میگریزد

رهی معیری
 
۳۵۹۶

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۴۳ - گل بی وفا (بیات ترک)

 

دیدم مرغی در طرف چمن نالد همچو من

هر دم کند به شورانگیزی فغان حسرت خیزی

چو عاشقان در گلشن باشد نغمه زن ...

رهی معیری
 
 
۱
۱۷۸
۱۷۹
۱۸۰