گنجور

 
میرزاده عشقی

جان پسر، گوش به هر خر مکن

بشنو و باور مکن

تجربه باز مکرر مکن

بشنو و باور مکن

مملکت ما شده امن و امان

از همدان تا طبس و سیستان

مشهد و تبریز و ری و اصفهان

ششتر و کرمانشه و مازندران

امن بود، شکوه دگر، سر مکن

بشنو و باور مکن

یافته اجحاف و ستم خاتمه

نیست کسی را ز کسی واهمه

هست مجازات برای همه

حاکم مطلق چو بود محکمه:

محکمه را مسخره دیگر مکن

بشنو و باور مکن

نسخ شد آئین ستم گستری

هیچ دخالت نکند لشکری

در عمل مذهبی و کشوری

نیست به قانون شکنی کس جری

شکوه سپس بر سر منبر مکن

بشنو و باور مکن

عصر نو، آئین تجدد بود

فکر نو و صحبت نو مد بود

گرچه کله های سپهبد بود

اصل ندارد ز تعمد بود

فکر اطاعت تو ز سر در مکن

بشنو و باور مکن

نیت ملت چه بود: ارتجاع!

کهنه پرستیش محل نزاع

قصد وزیران نبود: انتفاع

دولتیان ده نکنند ابتیاع

نیت بد، جان برادر مکن

بشنو و باور مکن

صحبت جمهوریت از بین رفت

غصه مخور این نیت از بین رفت

فرقه بی تربیت از بین رفت

زمزمه عاریت از بین رفت

خاطر آسوده مکدر مکن

بشنو و باور مکن

نیست بر این ملت یک لاقبا

فکر اجانب پس از این رهنما

هست دگر موقع صلح و صفا

نیست ز هم دولت و ملت جدا

واهمه از توپ شنبدر مکن

بشنو و باور مکن

گر بشود مجلس شوری ظنین

زود ببرید سر مفسدین

پر خط آهن شود ایران زمین

ملک شود رشک بهشت برین

تکیه تو بر عدل مظفر مکن

بشنو و باور مکن

تکیه دولت همه بر ملت است

ملت از آن، حامی این دولت است

لندن از این حادثه در حیرت است

مسکو از این واقعه در زحمت است

دولت حقه است، فغان سر مکن

بشنو و باور مکن

آن که نکردست جوانان به گور!

زر نستاندست ز مردم به زور!

پا زده زیر چهل و یک کرور!

لندنیان را بنمودست بور!

زو طلب خویش مکرر مکن

بشنو و باور مکن

عصر تجدد بود و بلشویک

خلق به اموال تو یکسر شریک

از پی زر کس نکند آنتریک

مقصد احرار بود نام نیک

حمل تو بر مقصد دیگر مکن!

بشنو و باور مکن

خارجه، انهار خراسان نبرد

اسکله و شیله گیلان نبرد

خطه بحرین به عمان نبرد

آبروی ملت ایران نبرد

دیده ازین غصه دگر تر مکن

بشنو و باور مکن

نیمه شبها سر بیراهه راه

کشته شد ار چند نفر بی گناه

بود غرض راحت خلق اله

هست سفارت سخنم را گواه

جان بده و مفسده شر مکن

بشنو و باور مکن

 
sunny dark_mode