آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - ای جسم تو، جان آفرینش
... از سهم تو بر فلک رساند
خصم تو فغان آفرینش
هم آباد است و هم خراب است ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
... چند غافل باشی از حال دلم دل را کنون
از تو آرم در فغان تا در فغان آرم تو را
گر نیارم گل ز باغ آوردت ای مرغ قفس ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
تا کی به درت نالیم هرشب من و دربان ها
آنها ز فغان من من از ستم آن ها
دامان توام شاید کز سعی به دست آید ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
زمام ناقه گرفته است ساربان تنها
فغان کنم نکند تا جرس فغان تنها
ز رفتنت بزمین زد مرا چو فرصت یافت ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
بلبل ما را فغان دیگر است
حرف عشق از داستان دیگر است ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
... بکوی او همه شب تا بروز مینالم
فغان که یار نمیپرسد این چه آواز است
من و شکایت جور تو بیوفا هیهات ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
... بزیر سایه ی سرو بلند بالایی است
فغان که درد تو آذر بکس نیارد گفت
چو بنده ای که گرفتار عشق مولایی است
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
بر آستان توام شب چو شد فغانی هست
که شب فغان سگی در هر آستانی هست
دلم پر است دم نزع شکوه تا نکنم ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
... که ننشیند کسی از هم نشینان روز پهلویت
فغان کامشب که دارم راه در بزم تو از غیرت
بسوی غیر باید بنگرم تا ننگرد سویت ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
... تا غیر آمد و سخنم ناتمام ماند
از ساقی سپهر فغان کز جفای او
دوری بسر نرفت که جم رفت و جام ماند ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
... ز شوق دام تو در آشیان نمی ماند
فغان که راز محبت به سینه می خواهم
نهان کنم ز تو اما نهان نمی ماند ...
... چگونه شاد شوم کاین به آن نمی ماند
فغان که اشک من امشب اگر به روز وداع
به جا غباری ازین کاروان نمی ماند ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
اهل وفا به آرزوی دل نمی رسند
زین نخل ها فغان که به حاصل نمی رسند
ای میر کاروان به شتابی که می روی ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
... مجنون نمیرود ز پی محمل دگر
پیش تو آورم ز غم ار مشکلی فغان
کاسان نکرده پیش نهی مشکل دگر ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
... تا من افتادم به دام افتاد غوغا در قفس
از فراموشی صیادم دل آمد در فغان
بشنوم از عندلیبی ناله هرجا در قفس ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
... که بر نداشتم آن روز هم سر از قدمش
فغان که روز فراقم زمان زمان آمد
بیاد سوی رقیبان نگاه دمبدمش ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
درین گلشن چو شاخ گل سرا پا گوش بنشینم
فغان بلبلی تا نشنوم خاموش بنشینم
فریبم میدهی از وعده ی فردا که باز امشب ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵
... که از جدایی لیلی چه میکشد مجنون
فغان که نیست مرا بیشتر ز یکدل و تو
بیک نگاه بری از هزار دل افزون
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱
... نهان ز خلق اگر امروزت از جفا کشتی
فغان ز کشتنم اکنون که زنده از جورت
کسی نماند که گوید مرا چرا کشتی ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹
فغان که عمر سرآمد در انتظار کسی
که همچو عمر دمی بیش نیست یار کسی ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵
... ز غیر پرسم و گوید چوپرسم از تو نگویی
فغان که غیر ز آذر هوس ز عشق ندانی
نه بد ز نیک شناسی و نه بدی ز نکویی