بخش ۱۲ - اندر صفت خوب رویان و شاهدان گوید
آن نگاری که سوی او نگری
او دل از تو برد تو درد بری
روی اگر هیچ بینقاب کند
راه پر ماه و آفتاب کند
ور کند هردو بند گیسو باز
سه شب قدر برگشاید راز
دایگان زلف او چو تاب دهند
چینیان نقش خود به آب دهند
دُرج دُرّش چو نطق بشکافد
شرمش از گل نقابها بافد
شکن زلفش از درون سرای
مشک دست آمد و جلاجل پای
گرچه در پردهها تواند شد
ز ایچ عاشقان نهان نداند شد
بوی او عقل را کند سرمست
روی او مرگ را کند پسِ دست
حلقهٔ زلف او معما گوی
نقش سودای او سویدا جوی
از لبش جان کور کوثر نوش
وز خطش چشم عور دیبا پوش
دیو همچون ملک شد از رویش
روز شب گشته زان سیه مویش
روی و مویش به از شب و روزست
شادی افزای و مجلس افروزست
مرد از بوی او حیات برد
ماه از حسن او برات برد
چشم صورت ز رفتنش جان بین
دست معنی ز دامنش گل چین
گاه پیدا و گاه ناپیدا
همچو نقطه به چشم نابینا
خط و خالش چو خط و عجم نُبی
زیر هریک جهان جهان معنی
روی و زلفش گر آشکارستی
شب و روز این که دوست چارستی
در تماشای آن دوتا گلنار
مرد برهم فتد چو دانهٔ نار
چشم گوشی شود چو سازد چنگ
گوش چشمی شود چو آرد رنگ
زان خط مشک رنگ لعل فروش
مردمِ دیده گشته دیباپوش
روز حیران شود همی ز شبش
بوسه ره گم کند همی ز لبش
وهم عاشق سوی لبش بشتافت
لب او جز به خنده باز نیافت
بوسهٔ عاشق روان پرداز
دهنش را به خنده یابد باز
نه ز غنچه دو دیده باز کند
نه ز خنده دو لب فراز کند
بند زلفش چو زیر تاب آمد
بندِ قندیل آفتاب آمد
خرمن مشک توده بر توده
خوشهچینان ازو برآسوده
صورت قهر و لطف خال و لبش
عالم قبض و بسط روز و شبش
لعل او دلگشای و جان آویز
جزع او لعل پاش و مرجان ریز
کارخانهٔ رخش بهار شکن
ناردانهٔ لبش خمار شکن
شمع رخ چون ز شرم بفروزد
آهوان را کرشمه آموزد
جعد او عقل و روح را خرگه
چشم او چشم را تماشاگه
هرکجا زلف او مصاف زند
زشت باشد که نافه لاف زند
از زمین بوی مُشک برخیزد
خون عاشق چو زلف او ریزد
جعدش از تاب بر رخ دلخواه
راست چون خال بی بسماللّٰه
دیده زان چشمها که بردارد
جز کسی کآفت بصر دارد
چشم کز دیدنش ندارد نور
باشد از روی خوب فایده دور
قد او در دو دیدهٔ دلجوی
همچو سرو بلند بر لب جوی
بتوان دید از لطیفی کوست
استخوان در تنش چو خون از پوست
هم گهر با دهان او ارزان
هم سُرین بر میان او لزران
جان جانست نور بر قمرش
نور عقلست لعل پر شکرش
گر برو عنکبوتکی بتند
در زمان حد زانیانش زند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.