زهرهٔ مردان نداری خدمت سلطان مکن
پنجهٔ شیران نداری عزم این میدان مکن
فرش شاهان گر ندیدی گستریده شاهوار
خویشتن چنبر مساز و نقش شادروان مکن
خانه را گر کدخدایی میندانی کرد هیچ
پادشاهی زمین و ملکت یزدان مکن
در خراباتی ندانی رطل مالامال خورد
چهرهٔ زرد ار نداری دعوی ایمان مکن
صدق بوذر چون نداری چون سنایی بینیاز
صحبت سلمان مجوی و دعوی ماهان مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زهره اندرز میدهد که اگر توانایی و قدرتی مانند شیران ندارد، بهتر است به میدان جنگ نرود. او همچنین اشاره میکند که اگر فرش مجلل شاهان را ندیده، به خود حق ندهد که خود را در موقعیت آنان قرار دهد. شاعر بیان میکند که اگر کسی در خانهاش کدخدایی و سرپرستی نمیداند، نباید خود را پادشاه زمین بداند. اگر در خرابات (محل فساد و تباهی) چیزی نمیداند و چهرهاش زرد است، نباید ادعای ایمان کند. او به صفتهای نیک و لازم برای بزرگی اشاره کرده و میگوید اگر نتوانی به صداقت بوذر یا بینیازی سنایی برسید، نباید به دنبال صحبت با بزرگان و نامآوران بگردید. بهطور کلی، شعر بر لزوم تواضع و خودشناسی تاکید دارد.
هوش مصنوعی: اگر قدرت و شجاعت مردان را نداری، در خدمت پادشاه مباش و اگر عزم و ارادهی مبارزان را نداری، به میدان نبرد پا نگذار.
هوش مصنوعی: اگر فرشها و نعمتهای پادشاهان را ندیدهای، خودت را در زینتها و تزیینات آنها غرق نکن و به زیباییهای ظاهری دلخوش نباش.
هوش مصنوعی: اگر در خانهات فرمانروایی وجود نداشته باشد، هیچ پادشاهی نمیتواند زمین و ملک خداوند را به تصرف درآورد.
هوش مصنوعی: در میخانهای اگرچه پر از مال و نعمت هستی، اما اگر چهرهات زرد است، یعنی حال روحیات خوب نیست، و اگر ایمان واقعی نداری، بهتر است ادعای ایمان نکن.
هوش مصنوعی: اگر صداقت بوذر را نداری، و مانند سنایی نیاز به صحبت با سلمان را احساس نمیکنی، پس در دعوی و ادعای کمال از خود پرهیز کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای سنایی خویشتن را بی سر و سامان مکن
مایهٔ انفاس را بر عمر خود تاوان مکن
از برای آنکه تا شیطان ز تو شادان شود
دیدهٔ رضوان و شخص خویش را گریان مکن
دینت را نیکو نداری دیو را دعوت مساز
[...]
بی کمال سوز دردی نام دین هرگز مبر
بی جمال شوق وصلی تکیه بر ایمان مکن
در خم زلفین جان آویز جانان روز وصل
جز دل مسکین خون آلود را قربان مکن
رو نهان در دولت از اقبال محتاجان مکن
این در واکرده را در بسته از دربان مکن
هست در عین عدالت آب جان بخش حیات
چون سکندر جستجوی چشمه حیوان مکن
می توان از جوع تا جسم گران را روح کرد
[...]
شوخ من بی پرده در بازارها جولان مکن
دیده آئینه را بر روی خود حیران مکن
بوالهوس را برگ عیش ای غنچه در دامن مکن
مجلس اغیار را از خنده گلریزان مکن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.