گنجور

 
سنایی

پای بلقاسم ز پای بلحکم بشناس نیک

نیستی ایوب فرمان از دم کرمان مکن

تیغ شرع از تارک بدخواه دین داری دریغ

شرط مردان این نباشد ای برادر آن مکن

عزم داری تا که خود بزغاله را بریان کنی

پس چو ابراهیم رو فرزند را قربان مکن

این ترا معلوم گردد لیکن اکنون وقت نیست

کیست هر کو گر تواند گفت این کن آن مکن

هر کجا مردی بد اکنون همچو تو تردامنند

چند گویی مرد هستم یاد نامردان مکن

اهل را در کوی معنی همچو مردان دستگیر

یار نااهلان مباش و یاد نا اهلان مکن

ناقد نقدی ولیکن نقد را آماده کن

کم بضاعت تاجری تو قصد در عمان مکن

خواجه را این آیت اندر سمع کمتر می‌شود

بشنو این آیت که کل من علیها فان مکن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

ای سنایی خویشتن را بی سر و سامان مکن

مایهٔ انفاس را بر عمر خود تاوان مکن

از برای آنکه تا شیطان ز تو شادان شود

دیدهٔ رضوان و شخص خویش را گریان مکن

دینت را نیکو نداری دیو را دعوت مساز

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
میبدی

بی کمال سوز دردی نام دین هرگز مبر

بی جمال شوق وصلی تکیه بر ایمان مکن

در خم زلفین جان آویز جانان روز وصل

جز دل مسکین خون آلود را قربان مکن‌

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
صائب تبریزی

رو نهان در دولت از اقبال محتاجان مکن

این در واکرده را در بسته از دربان مکن

هست در عین عدالت آب جان بخش حیات

چون سکندر جستجوی چشمه حیوان مکن

می توان از جوع تا جسم گران را روح کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

شوخ من بی پرده در بازارها جولان مکن

دیده آئینه را بر روی خود حیران مکن

بوالهوس را برگ عیش ای غنچه در دامن مکن

مجلس اغیار را از خنده گلریزان مکن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه