این نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد
صورت جوریست کو بر عدل نوشروان نهاد
گر زند بر زهر بوسه زهر گردد چون شکر
یارب آن چندین حلاوت در لبی بتوان نهاد
توبه و پرهیز ما را تابش از هم باز کرد
تا به عمدا زلف را بر آن رخ تابان نهاد
از دل من وز سر زلفین او اندازه کرد
آنکه در میدان مدار گوی در چوگان نهاد
دیدمش یک روز شادان و خرامان از کشی
همچو ماهی کش فلک یک روز در دوران نهاد
گفتم ای مست جمال آن وعدهٔ وصل تو کو
خوش بخندید آن صنم انگشت بر دندان نهاد
گفت مستم خوانی و بر وعدهٔ من دل نهی
ساده دل مردا که بر وعدهٔ مستان نهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار درباره زیبایی و جذابیت محبوب و تأثیر آن بر شاعر است. شاعر به توصیف زلف و چهره محبوب میپردازد و تأکید میکند که این زیبایی میتواند احساسات و نتیجهگیریهای متفاوتی در دل و عقل او ایجاد کند. او از عشق و انتظار وصال میگوید و به تمثیلهای جالبی از زیبایی و پرهیز اشاره میکند. در نهایت، شاعر با نوعی ناامیدی از وعدههای وصال محبوب صحبت میکند و به دورویی در احساسات اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اینکه این زلف، زلف نیست، بلکه زیبایی بسیار خاصی است که بر چهره آنان نقش بسته است. این زیبایی مانند صورتی است که بر دلایل عدالت و انصاف پادشاهان نیکوکار نهاده شده است.
هوش مصنوعی: اگر بوسهای بر زهر زده شود، زهر مانند شکر میشود. ای خدا، چقدر میشود این شیرینی را در یک لب گنجاند.
هوش مصنوعی: توبه و پرهیز ما باعث شد که احساسات و ارتباطاتمان روشنتر شود، تا اینکه با اراده خود، زلفی زیبا را بر چهره باصفای او قرار دادیم.
هوش مصنوعی: کسی که از دل من و از زیباییهای موهای او اندازهگیری کرده است، در میدان بازی چنان گوی را در وسط زمین قرار داد که قابلتوجه و ترسیم است.
هوش مصنوعی: یک روز او را مشاهده کردم که خوشحال و با ناز راه میرفت؛ گویی درخشش و زیبایی او مانند ماهیای بود که در آسمان به آرامی در حرکت است.
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای دوست زیبای من، آن وعدهٔ دیدار تو کجاست؟ او با لبخندی که به چهره داشت، انگشتش را به دندان گذاشت و سکوت کرد.
هوش مصنوعی: میگوید که تو مستی و حرفهای من را میشنوی، اما به وعدههای من دل خوش میکنی. ای مرد ساده دل، آگاه باش که بر وعدههای مستها نباید تکیه کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آن نه زلفست آنکه او برعارض رخشان نهار
صورت ظلمست کو بر عدل نوشیروان نهاد
توبه و سوگند ما را تاب از هم باز کرد
زلف را تا تاب داد و بر رخ رخشان نهاد
بوسه گر بر سنگ بدهد سنگ گردد چون شکر
[...]
شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد
ساده دل مردی که دل بر وعده مستان نهاد
چون حدیث بیدلان بشنید جان خوشدلم
جان بداد و این سخن را در میان جان نهاد
برج برج و خانه خانه جویم آن خورشید را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.